cartwheel oor Persies

cartwheel

/ˈkɑːt.wiːl/ werkwoord, naamwoord

The literal wheel of a cart.

Vertalings in die woordeboek Engels - Persies

چرخش

naamwoord

(امریکا - خودمانی) سکه ی درشت (به ویژه یک دلاری نقره)

(به ترتیب روی دست ها و پاها و از پهلو نه از جلو یا عقب) چرخ زدن

(مثل چرخ یا فرفره) دور خود چرخیدن · چرخ زنی · چرخ گاری · کله معلق · کله معلق زدن

voorbeelde

Coffin cartwheeler.
در تابوت، چرخ و فلک زن.

He slammed into a boulder sticking out of the rubble like a big blunt arrowhead and cartwheeled, the breath slapped from his body.
با شدت به یک تخته سنگ برخورد کرد وبعد معلق زنان پائین رفت نفسش بالانمی آمد.

Excited, I bounced to my feet and flipped three more cartwheels before landing by her side.
هیجانزده، روی پاهام خیز برمیداشتم و سه تا چرخوفلک میزدم تا کنار مادرم پایم به زمین برسد.

Don't forget we're gonna go over our reverse cartwheels.
یادت نره که ما برای حرکت چرخ وفلک رزرو هستیم

but she had cartwheeled off it and broken her leg.
ولی از روی کاه غلطی ده بود و همین باعث شکستگی پایش شده بود.

He hit the ground, cartwheeled high into the air
هارولد به زمین خورد و دوباره به هوا بلند شد.

Only Rahel noticed Sophie Mol's secret cartwheel in her coffin.
تنها راحل متوجه شد سوفی در تابوتش دور از چشم دیگران روی دستهایش چرخ و فلک زد.

The cradle creaked like an ungreased cartwheel.
گهوارهاش مانند ارایهای که بد روغن خورده باشد صدا کرد.

The aptly-named golden wheel spider can cartwheel fast enough to escape its gruesome fate.
با زيرکي به نام چرخ طلايي عنکبوتي ميتواند به سرعت حرکت کند تا از سرنوشت وحشتناکش فرار کند

He saw the clowns doing cartwheels at the end of the parade
دلقکهایی را دید که در انتهای صف طویل چرخ میزدند و دلقکبازی میکردند.

Coffin Cartwheeler.
در تابوت، چرخ و فلک زن.

Miron Korshunov took his time preparing for the ploughing season, spending the length ening days in the shed sharpening the teeth of the harrows and repairing cartwheels.
میرون گریگوریویچ کمکم خود را برای شخم آماده میکرد و اینک که روزبلندشده بود فرصت را مغتنم شمرده زیر دامنهٔ انبار به کارهای کوچک نجاری و غیره میپرداخت، برای رندهٔ باغبانی دندانه میساخت و به اتفاق گتکو دو محور تازه برای چرخهای ارابه درست میکرد.

And now for some excellent cartwheels.
و حالا يه خورده چرخ فلک ( نام حرکتي در ژيمناسيک ) براي تبريک.

The Cartwheel Galaxy (also known as ESO 350-40 or PGC 2248) is a lenticular galaxy and ring galaxy about 500 million light-years away in the constellation Sculptor.
کهکشان چرخ گاری (همچنین شناخته شده به عنوان ESO 350-40 یا PGC 2248) یک کهکشان عدسی و حلقه کهکشان در حدود 500 میلیون سال نوری دورتر در صورت فلکی مجسمه سازاست.

It stretched out its legs rigidly, then did a back flip, breaking the thread and landing on the desk, where it began to cartwheel in circles.
سپس پاهای آنعطافناپذیرش را از هم باز کرد و یک پشتکوارو زد. آنگاه بر روی میز فرود آمد و از پهلو روی پاهایش چرخ زد و چرخ زد.

our section cartwheeled through the jungle
قسمت ما چرخيد و افتاد توي جنگل

She'll grow up doing cartwheels on the beach.
با چرخ و فلک زدن لب ساحل بزرگ می شه.

cartwheeling webs with great elegant speckled spiders motionless at their hubs
عنکبوتهای خالخالی باشکوه بر فراز تارهای گردشان بیحرکت بودند.

The sick smell coming off the corpse was making his stomach do cartwheels and handstands.
بوی تعفنی که از جسد میآمد، معدهاش را به هم میریخت.

Coffin cartwheeler.
در تابوت چرخ و فلک زن.