concentrate oor Persies

concentrate

/kɒnt.sən.treɪt/, /ˈkɑːnt.sən.ˌtreɪt/ werkwoord, naamwoord

(transitive), (intransitive) To bring to, or direct toward, a common center; to unite more closely; to gather into one body, mass, or force.

Vertalings in die woordeboek Engels - Persies

کنسانتره

form of substance which has had the majority of its base component (in the case of a liquid: the solvent) removed

Stu could hardly believe his eyes Freeze dried concentrates.
است و نمیتوانست باورکند کنسانتره های غذایی بودند که دراثرانجماد خشک شده بودند.

چگاله

عصاره

شیره · (با: on یا upon) متمرکز شدن · (در مورد فکر و توجه و غیره) متمرکز کردن · با دقتدیدن · بر غلظت یا نیرو یا شدت چیزی افزودن · به مرکز (دایره) آورده شدن یا رفتن · تمرکز دادن · جمع شدن · غلیظ کردن یا شدن · متمركز كردن · متکاثف کردن · محکم کردن · هرچه که غلیظ یا متراکم شده باشد · چگال کردن

Soortgelyke frases

protein concentrates
خوراکهاي پروتئيني · کنستانترههای پروتئینی

concentrated solar power station
متمرکزکننده توان خورشید

concentrical
متحد المرکز · هم مرکز

economic concentration
تراکم اقتصادی

concentrates
كنستانترههاي دامخوراك · کنستانترهها

concentrator
تمرکزدهنده

concentre
متمرکز کردن

concentricity
هم مرکزبودن

concentrating
تغلیظ

voorbeelde

i try to forget everything, i'll concentrate on my thing
من سعی میکنم همه چیز را فراموش کنممن روی کارهای خودم تمرکز میکنم

She initially concentrated on the behavior of ravens.
در ابتدا لمینیت کردن به وسیله رزین انجام میگرفت.

Lost in the shadows, pale with fear yet her jaw tight and determined, her eyes fierce, full of concentration, her slim body braced to strike at the hulking forms that gathered around her, nightmares in the gloom...
رنگ پریده از ترس، در سایهها فرو رفته بود با این حال آروارهاش سخت شده و مصمم بود، چشمانش خشم آلود، لبریز از تمرکز، بدن لاغرش آماده برای ضربه زدن به مهاجمان درشت هیکلی که دور او را گرفته بودند، کابوسهای تاریکی...

which was the prime cause of it all had ended by concentrating all her thoughts upon, herself.
این همه اندیشهاش را باز بیشتر به خود متمرکز میساخت.

He concentrated on the richer section of Clarence
او حواسش را روی بخش ثروتمندتر شهر متمرکز نمود،

concentrate on the mission
فقط روي ماموريتت تمرکز کن

Seryozha, all in white, with his back and head bent, was standing at a table under a looking glass, and with an expression of intense concentration
سریوژا، سر تا پا سفیدپوش، در زیر آینه ای کنار میز ایستاده بود و با سر و پشت خم کرده و حالت شدید تمرکز فکر

And then the main handicap of authoritarian regimes in the 20th century -- their attempt to concentrate all the information in one place -- it will become their greatest advantage.
و بعد ناتوانی عمده رژیمهای اقتدارگرا در قرن ۲۰ام -- تلاش برای متمرکز کردن تمام اطلاعات در یک نقطه -- به بزرگترین برتری آنها بدل خواهد شد.

Keep the notes brief, as too many will distract your attention, while a few will help your concentration.
یادداشتها باید مختصر و مفید باشند، در غیر اینصورت توجه تو را بر هم خواهند زد، امّا اگر یادداشتها مختصر باشند در تمرکز افکارت کمک خواهند کرد.

And unlike our clumsy way of breathing in and out through the same passage, dogs exhale through slits at the side of their nose, creating swirls of air that help draw in new odor molecules and allow odor concentration to build up over mulitple sniffs.
بر خلاف مسیر تنفس دست و پا چلفتی ما که هوا تنها از راه وارد و خارج میشود، سگ از طریق شکاف در کنار بینیاش بازدم میکند، چرخش هوایی را ایجاد میکند که کمک به دریافت مولکولهای رایحه جدید میکند و اجازه می دهد در چندین تنفس بو غلیظ شود.

We'd know. Right now he's probably still concentrating on getting the power back on, re establishing communications ...
الان احتمالا هنوز در صدد راه اندازی نیروگاههای برقه و میخواد سیستم مخابراتی رو فعال کنه.

How can a single Christian better concentrate attention on “the things of the Lord”?
یک مسیحی مجرد چگونه میتواند توجه خود را بر «امور خداوند» متمرکز نماید؟

Rather, after you drink your morning coffee, your liver might use an olfactory receptor to chemically detect the change in concentration of a chemical floating through your bloodstream.
پس از اینکه قهوه صبحانه خود را نوشیدید، نسبتا ممکن است کبد شما از یک گیرنده بویایی برای تشخیص شیمیایی تغییرات یک ماده شیمیایی که در جریان خون شما شناور است استفاده کند.

That face struck her by its peculiarly serious and concentrated expression.
حالت جدی و متفکر این چهره کنتس را متعجب ساخت.

I really gotta concentrate on getting some more gigs.
من واقعا بايد بيشتر روي کنسرتهام تمرکز کنم

(Another measure of the concentration is hematocrit, which is commonly about 45 percent.)
(واحد دیگری که برای اندازهگیری غلظت آن استفاده میشود هماتوکریت (hematocrit) است، که معمولاً حدود ۴۵ درصد میباشد.)

They concentrated there upon the permanent way, stared at it, stamped, wandered up and down, scratched the ballast; and thought exhaustively.
مشکوک شده، در آنجا جمع شده و قدم میزدند و بالا و پایین میرفتند و زمین را میکندند.

The Creator has placed a large concentration of muscles in your face —over 30 in all.
آفریدگارمان تنها در صورت ما بیش از ۳۰ ماهیچه قرار داده است.

Thomas, I want to ask you two or three questions, because it's impressive how you're in command of your data, of course, but basically what you suggest is growing wealth concentration is kind of a natural tendency of capitalism, and if we leave it to its own devices, it may threaten the system itself, so you're suggesting that we need to act to implement policies that redistribute wealth, including the ones we just saw: progressive taxation, etc.
توماس، میخواهم دو سه تا سوال از تو بپرسم چون خیلی جالب هست که انقدر به دادههای خودت اطمینان داری اما اساساً چیزی که پیشنهاد میدهی این است که رشد تمرکز ثروت به نوعی گرایش سرمایهداری است، و اگر آن را به حال خود رها کنیم، ممکن است خود سیستم را تهدید کند، پس پیشنهاد میکنی که ما باید کاری بکنیم تا سیاستهایی را اجرایی کنیم که ثروت را بازتوزیع میکنند، شامل آنهایی که همین الان دیدیم: مالیات بر اساس درآمد و غیره.

Albany Records is a record label that concentrates on unconventional contemporary classical music by American composers and musicians.
آلبانی رکوردز یک ناشر موسیقی است که بهطور نامعمول بر موسیقی کلاسیک معاصر آهنگسازان و موسیقیدانهای آمریکایی تمرکز دارد.

'The more you concentrate on any thought, problem,
هرچه بیشتر روی اندیشه، مسائل ،

Thirst scorched down my throat tightening my muscles and filling my mouth with venom and I closed my eyes, trying to concentrate through the desire for her blood that raged inside me.
عطش گلویم را سوزاند عضلاتم منقبض شد و دهانم را انباشته از سم کرد چشمهایم را بستم، سعی کردم آرزوی خون او را از خودم دور کنم.

The power of the sun is warm and gentle until it is concentrated through a magnifying glass on a single spot.
قدرت خورشید تا زمانی که از پشت یک ذرهبین بر چـیزی نـتابد، مـلایم و متوسط است.

During World War II, some Sorbian activists were arrested, executed, exiled or sent as political prisoners to concentration camps.
در جنگ جهانی دوم، برخی از فعالان سوربی دستگیر، اعدام، تبعید یا به عنوان زندانی سیاسی توقیف شدند.

but i want you to really concentrate on me
من ازت ميخوام واقعا. روي صحبت هاي من تمرکز کني