incur oor Persies

incur

/ɪnˈkəː/, /ɪnˈkɝ/ werkwoord

To bring upon or expose oneself to, especially something inconvenient, harmful, or onerous; to become liable or subject to.

Vertalings in die woordeboek Engels - Persies

متحمل شدن

werkwoord

موجب شدن

To expose oneself to something inconvenient

(قرض یا هر چیز ناخوشایند) بالا آوردن

برسرخود آوردن · دست و پنجه نرم کردن · ندش )هريغ و هيبنت اي ررض اي جرخ( بجوم · وارد آمدن

Soortgelyke frases

incurred
تحمل شدن · دیدن

incurable
بی درمان · بیمار بی درمان · بیمار مردنی · درمان ناپذیر · علاج ناپذیر · لاعلاج

incurably
بطور علاج ناپذیر

incurability
علاج ناپذیری

incurable
بی درمان · بیمار بی درمان · بیمار مردنی · درمان ناپذیر · علاج ناپذیر · لاعلاج

voorbeelde

Their inhabitants reflected them: contrasting, on the desert side, with the strange, shifting populations of the borderland, wavering eastward or westward with the season, living by their wits, wasted by drought and locusts, by Beduin raids; or, if these failed them, by their own incurable blood feuds.
ساکنین این درههای آباد، با مردم صحاری آن سوی رودخانهها متفاوت بودند. زیرا مردمان صحاری با ت ییر فصول جا به جامیشدند و مرتبا در معرض خطراتی از قبیل حمله ملخ و یا حمله قبایل و خونخواهی عشایر بین یکدیگر و یا خشکسالی و یره قرار میگرفتند.

She was sinking under a painful and incurable disease
این زن دچار بیماری موحش و غیرقابل علاجی گشته

He had none of that serenity which the true artist gains from the mournful experience of long misunderstanding at the hands of men and their incurable stupidity.
ان آرامش خاطری که آزمایش طولانی عجز مردم از فهم و ادراک و حماقت درمانناپذیرشان به یک هنرمند واقعی میبخشد در او نبود.

I'm going to shoot 10 of you... in the hope that we can demonstrate to this wretch... the terrible responsibility he has incurred.
من به ده نفر از شماها شليك ميكنم به اين اميد که ، اين بيچارگي و مسئوليت وحشتناکي که اون براتون به ارمغان آورده رو نشون بديم

Girls are incurable on the subject of marriage, and all that we wise men can say
دختران هرگز از مرض عروسی نجات نمییابند، و هر آنچه ما عقلا در این باره بگوییم،

I wrote that her illness is incurable.
نوشته بودم بيماري او علاج ناپذير است

Help cure the incurable?
دردای بی دوا رو درمون کنه ؟

Gnawed within and scorched without, with the infixed, unrelenting fangs of some incurable idea;
دندانهای بی رحم فکری درمانناپذیر درونش را میخورد و بیرونش را میسوخت،

And then I'll let you in on a secret, which is why I am an incurable optimist.
سپس یه رازی رو باهاتون در میون می گذارم که دلیل ابتلام به خوش بینی لاعلاج هست.

The country is incurably apostate.
اسرائیل به نحو غیر قابل علاجی به ارتداد گراییده است.

any reproach would have seemed to be called forth by the danger he had incurred
هر گونه اظهارنظری از جانب او چنین مینمود که از خطری که هم اکنون از بیخ گوشش گذشت

for in a society such as ours satire inflicts a painful and incurable wound.
و مورد تمسخر مردم شده و در مجالس مایه تحقیر دوستان میگردند.

2 Moses went to Egypt, proclaimed God’s message, and incurred Pharaoh’s wrath.
۲ موسی به مصر رفت و پیام خدا را که موجب خشم فرعون شد به او رساند.

Both companies did not pay back to the public sector, expenses it had incurred for electricity production and distribution.
هيچ کدام از اين دو ، هزينه هايي را که بخش دولتي... براي توليد و توزيع برق متحمل شده را بازپس ندادند

i always say that incurable means curable from within
من هميشه ميگم غير قابل درمان يعني قابل درمان از درون

to incur the consequence of venting it.
تا اینکه باز عواقب سرریز کردن آن را تحمل کند،

do what incur the wrath of god
منظورت از اين كار چيه

We shall probably see much to wish altered in her, and must prepare ourselves for gross ignorance, some meanness of opinions, and very distressing vulgarity of manner; but these are not incurable faults;
شاید یک چیزهایی را در او نپسندیم، بـاید اما ده بـاشیم دخترک از همه چیز بیخبر باشد، افکارش سطح پایین باشد، رفتار من هم خیلی عامیانه باشد و حتی توی ذوق بزند، اما این جور کم و کسریها، لا علاج نیستند...

David praised her for bravely hastening to meet him, and he acknowledged that she had restrained him from incurring bloodguilt.
داود اَبِیجایَل را به دلیل این که با شجاعت فوراً به دیدارش آمد، تحسین کرد و اذعان کرد که اَبِیجایَل با عمل خود او را از ریختن خون بیگناهان باز داشته است.

Consequences can be expressed qualitatively or quantitatively (ISO/IEC Guide 73) The risk R is the product of the likelihood L of a security incident occurring times the impact I that will be incurred to the organization due to the incident, that is: R = L × I The likelihood of a security incident occurrence is a function of the likelihood that a threat appears and the likelihood that the threat can successfully exploit the relevant system vulnerabilities.
پیامدهایی را میتوان به صورت کیفی یا کمی بیان کرد (راهنمای ISO / IEC 73) خطر R حاصل احتمالL تأثیرات I زمانهای وقوع یک حادثه امنیتی است که بار منفی را که به علت حادثه به سازمان مربوط میشود، یعنی: R = L × I نتیجه وقوع حادثه امنیتی تابعی از تأثیرات احتمالی است که مربوط به حادثه سازمان میشود، به عنوان یک نتیجه از صدمه ای که سازمانها به آنها تحمیل خواهند کرد، عمل میکند.

But that was also the period when Transito Ariza manifested the first symptoms of her incurable disease.
ولی همهی اینها مصادف بود با بروز اولین علایم مرض بیعلاج در تزانزیتو آریثا.

This incurable blackness takes possession of the interior of a man and is there converted into evil.
این سیاهی درمانناپذیر، باطن آدمی را فرا میگیرد و در آن به صورت شر در میآید.

we can't afford to incur any more losses
ما ديگه نميتونيم ضرري رو متحمل بشيم نه بيشتر از ايني که از دست داديم

any reproach would have seemed to be called forth by the danger he had incurred and the bump that had come up on Levin's forehead.
هر گونه اظهارنظری از جانب او چنین مینمود که از خطری که هم اکنون از بیخ گوشش گذشت و ضربهای که به پیشانیاش وارد آمد، ناشی شده است.

Those who support the right to die argue that suicide is acceptable under certain circumstances, such as incurable disease and old age.
طرفداران حق مردن استدلال میکنند که خودکشی تحت شرایطی پذیرفتنی است؛ همچون زمانی که فرد پیر و فرتوت شده یا به نوعی بیماری لاعلاج دچار شده باشد.