lay figure oor Persies

lay figure

naamwoord

A jointed model of the human body used by artists, or to display clothes.

Vertalings in die woordeboek Engels - Persies

(آدم) آلت دست دیگران

(مجسمه ی چوبی انسان با دست و پای متحرک که روی آن پارچه های تازه را به آرایش های مختلف به معرض تماشا می گذارند)آدمک

بی شخصیت

voorbeelde

I was a lay figure, no use to man or beast.
در طول مدتی که مراسم مهمانی در دست تهیه بود من مانند عضو زائدی تنها تماشاگر این صحنه بودم.

stared at the lay figures and busts, and walked about in leisurely fashion, waiting for him to uncover his picture.
و نگاه بی توجهشان به هیاکل و نیم تنهها و پرسه زدن کلاهانه شان در کارگاه ، در انتظار آن که پرده از روی اثر خود برگیرد، میخواند.

always very slowly and with a curious lack of superfluous motion, like an artist's lay figure moving of its own accord.
کارها را همواره به کندی و بدئن حرکت اضافی انجام میداد، بهسان عروسک خیمه شب بازی که به میل خود حرکت میکند.

and began biting my nails. The situation was unreal, and I felt like a lay figure. I wondered what he was thinking, what he was going to do. I glanced round the room
متحیر بودم که او چه خواهد گفت و یا چه خواهد کرد درحالیکه از شدت پریشانی ناخنهای خود را میجویدم به اطراف خود نگاه کردم.

There were even outside specialists who handled specific items such as drapery and clothing, such as Joseph van Aken Some artists in past times used lay-figures or dolls to help establish and execute the pose and the clothing.
ممکن است متخصصینی نیز وجود داشته باشند که موارد ویژهای نظیر لباس و پوشش را در نظر بگیرند نظیر ژوزف ون آکن در گذشته برخی هنرمندان با بکارگیری آدم چوبی و بند بند یا عروسک به منظور کمک به پایداری و اجرای طرح لباس، بهره میبردهاند.

Vincent only needs to lay low until we figure out how to get him a second chance.
وینسنت فقط باید آفتابی نشه تا وقتی ما پی ببریم چطور براش فرصت دوباره پیدا کنیم.

Melanie lay in the bed, her figure under the counterpane shrunken and flat like a little girl's.
ملی در بستر دراز کشیده بود اندام کوچک و ظریفش زیر پتو به دختر بچهها شبیه بود .

Strickland was a weird figure as he lay there, thinner than ever, with his ragged red beard and his eyes staring feverishly into vacancy;
استری کلند آنگونه که در بستر افتاده بودقیافه جنها را داشت، از پیش بسیار لاغرتر شده، با ریش ژولیده وسرخش و چشمان تبکردهاش که خیره به فضای خالی مینگریستاسرارآمیز مینمود.

M. Madeleine had forgotten the paper with the figures on it, and it lay on the chimney piece.
اتفاقا مسی و مادلن کاغذی را که ارقامی بر آن نگاشته بود روی بخاری جا گذاشته بود.

He figured I'd be an easy lay.
اون فکر کرد که من يه غير متخصص آسونم

I figure it's a good place to lay low.
فکر کردم جاي خوبيه براي مخفي شدن

who lay down because she had a bad figure, and worried patient Varenka for not arranging her rug to her liking.
که به علت بیقوارگی در چارچرخه مینشیند و وارنکای بینوای صبور را سرزنش میکند که چرا پتو را به دلخواه او روی پاهایش نکشیده است.

when a dark figure emerged from a projecting entrance which lay in deep shadow
که ناگاه هیکل تیرهای از دالانی بیرون جست

All that was left was a woman with short legs, who lay down because she had a bad figure, and worried patient Varenka for not arranging her rug to her liking.
زنی بود با پاهای کوتاه که به علت بیقوارگی در چارچرخه مینشیند و وارنکای بینوای صبور را سرزنش میکند که چرا پتو را به دلخواه او روی پاهایش نکشیده است.

Sam thought he could glimpse black figures running to and fro upon the long shingle banks that lay under the eastern shore.
سام گمان کرد که میتواند اشباح سیاهی را که در طول ساحل شنی کرانه شرقی رودخانه به این طرف و آن طرف میدویدند، ببینند.

At one side of the table was a small carpet with various figures worked upon it, at the other was something resembling an altar on which lay a Testament and a skull.
در یک طرف میز قالی کوچکی با نقش و نگار و تصاویر مختلف گسترده و در طرف دیگر آن مکانی شبیه به محراب بود که انجیل و جمجمهای در آن قرار داشت.

Frodo lay down again, but for a long while he could still see the white flashes, and against them the tall dark figure of Strider, standing silent and watchful.
فردو دوباره دراز کشید، ولی برای زمان طولانی هنوز میتوانست برقهای سفید و در مقابل آن هیئت بلند و تیره استرایدر را که ساکت و گوش به زنگ ایستاده بود، تشخیص دهد