polish off oor Persies

polish off

werkwoord

(idiomatic) To finish completely, especially a food (polish the plate with one's tongue) or liquor.

Vertalings in die woordeboek Engels - Persies

بقتل رساندن

werkwoord

ذبح کردن

werkwoord

voorbeelde

Polish off my wine collection.
.. کلکسيون شرابم رو کي بخوره

Right after I polish off this food!
بعد از اينکه اين غذا رو خوردم!

Well, I'm polishing off a bottle of Champagne all alone.
خُب ، تنهايي يه بطري شامپاين رو تموم کردم

Why didn't they just polish me off at the same time?
چرا هم ون موقع منم مثل کرام از سر راهش ون کنار نزدن؟

you want to polish this off?
ـ می خوای تهش رو در بیاری ؟

It continued the war of 1600–11 and was an attempt by Sweden to take Polish pressure off Russia.
این جنگ دنباله جنگ ۱۶۰۰–۱۶۱۱ و تلاشی از سوی سوئد بود تا فشار و حملات لهستان به روسیه را قطع نماید.

then cussed them all over again to make sure he hadn't skipped any, and after that he polished off with a kind of a general cuss all round, including a considerable parcel of people which he didn't know the names of, and so called them what's his name when he got to them, and went right along with his cussing.
بعد از نو شروع کرد که مبادا یکی را یادش رفته باشد و جمله را با یک فحش آبدار برای جمیع اهل محل و حتی آنهایی که اسمشان را نمیشناخت و وقتی بهشان میرسید میگفت فلانی و آنکه پیشش رفتم و غیره ختم کرد و خلاصه همینطور آن قدر فحش داد تا دهنش کف کرد.

I took it off for polishing
میخواستم برقش بند ازم...

two of his aides de camp galloped off to the Polish Uhlans.
دو نفر از آجودانهای او بی درنگ به طرف نیزهداران لهستانی تاختند.

So Max got that old bus down off its blocks and polished it up.
بالاخره ماکس اين اتوبوس کهنه رو از روي ستون آجرهايش پائين آورد

Aaah! He suddenly whipped off his glasses and polished them hurriedly on his robes.
آه آن... آقای وی زلی فورا عینکش را برداشت و با ردایش آن را تمیز کرد و گفت:

so max got that old bus down off its blocks and polished it up
بالاخره ماکس اين اتوبوس کهنه را از روي ستون آجرهايش پائين آورد

Let's go off into a corner and polish it up!'
بیا برویم گوشهای و قالش را بکنیم!

maybe there are Toledans who do not hit it off when it comes to polished talk.
از این گذشته در میان شهرنشینان تولد نیز کسانی هستند که نمیتوانند حرف یومیه خود را درست بزنند.

off learning how to be a stockman, polishing your riding
بی آن که از گلهداری یا قشو کردن سررشتهای داشته باشید،

In the next room were wonderful machines that ate up long steel rods by slow stages, cutting them off, seizing the pieces, stamping heads upon them, grinding them and polishing them, threading them, and finally dropping them into a basket, all ready to bolt the harvesters together.
در اطاق پهلوئی ماشینهای شگفتانگیزی بود که میلههای دراز فولادی را آهسته آهسته میبلعید، آنها را قطع میکرد، قطعات بریده را میگرفت و برایشان کله درست میکرد، آنها را میسابید و جلا میداد، رزوه میانداخت و سرانجام پیچها را در سبدی میانداخت و پیچ برای سوار کردن قطعات ماشین درو آماده بود.

On 11 and 12 April 2016 a pair of Russian Su-24s performed several low-altitude passes on Donald Cook while the ship was conducting exercises with a Polish helicopter in international waters in the Baltic Sea 70 nautical miles (130 km; 81 mi) off Kaliningrad.
در ۱۱ و ۱۲ مارس ۲۰۱۶ یک جفت روسی Su-24s انجام چند کم میگذرد دونالد کوک در حالی که کشتی در حال انجام تمرینات با یک هلیکوپتر در آبهای بینالمللی در دریای بالتیک ۷۰ مایل دریایی (۱۳۰ کیلومتر; ۸۱ مایل) خاموش کالینینگراد.

This isn't much of a letter; I meant to have written a lot but I've been hemming four window curtains and three portieres I'm glad you can't see the length of the stitches , and polishing a brass desk set with tooth powder very uphill work , and sawing off picture wire with manicure scissors, and unpacking four boxes of books, and putting away two trunkfuls of clothes it doesn't seem believable that Jerusha Abbott owns two trunks full of clothes, but she does!
این نامه خیلی هم نامه نیست من میخواستم خیلی چیزها برایتان بنویسم ولی برای پنجرهها چهار پرده و سه پشت دری دوختهام خوشبختانه نمیتوانید اندازهی کوکها را ببینید وسایل برنجی میز تحریر را با گرد دندان برق انداختهام که کار خیلی سختی است مفتولهای قاب عکس را با قیچی مانیکور بریدهام چهار جعبه کتاب را باز کردهام و دو چمدان لباس را سر و سامان دادهام باور کردنی نیست که جروشا ابوت دو چمدان پر لباس داشته باشد ولی دارد!

By association, what Kat wasn't was just like the little brown-skinned children frolicking through the streets of some incidental railway settlement like Tati Siding, or an off-the-grid village like Kgagodi, legs clad in dust stockings whose knees had blackened from years of kneeling and wax-polishing floors, whose shins were marked with lessons from climbing trees, who played until dusk, went in for supper by a paraffin lamp and returned to play hide-and-seek amongst centipedes and owls until finally someone's mother would call the whole thing to an end.
به علاوه، چیزی که کت نبود این بود که شبیه یک کودک رنگین پوست در خیابانهای مستقر شده در اطراف راهآهن ورجه ورجه کند شبیه تاتی سیدینگ، یا روستایی خارج از شبکه مثل «کا اودی،» پاهای ملبس به جورابهای گرد وغبارآلود که زانوهایشان سیاه شده بود از سالهای زانو زدن و واکس زنی زمین، که ساق پاهایش به وسیله درسهایی از بالا رفتن از درختان علامتگذاری شده بود، کسی که تا غروب آفتاب بازی میکرد، برای صرف شام با چراغی پارافینی میرفت و برای بازی قایم موشک در بین جغدها و هزارپاها بازمیگشت تا اینکه نهایتاً مادر کسی بودن تمام این چیزها را خاتمه داد.