scamper oor Persies

scamper

/ˈskæmpɚ/, /ˈskæmpə/ werkwoord, naamwoord

A quick, light run.

Vertalings in die woordeboek Engels - Persies

فرار

naamwoord

" Demons and monsters will tremble with fear and scamper... "
" شياطين و هيولاها بايد از ترس بلرزن و فرار کنن... "

گریز

werkwoord

دوندگی

شتافتن · با شتاب رفتن · به تاخت رفتن · حرکت با شتاب · دوان دوان رفتن · سوراخ کردن · مسابقه کوتاه · پرواز سریع

voorbeelde

And Nancy and Roger, they were both wild creatures now, scampering about over the country all day long.
البته نانسی و راجر هر دو موجوداتی وحشی بودند و تمام روز بیرون جولان میدادند.

the mice scampered over clods
موشها خودشان را از کلوخها بالا میکشیدند

watching them, she felt, scampering up and down within her, like some derisive ghost
ارلاندو با تماشای آنها احساس کرد که شبح گونهای مسخره در درون او پیچ و تاب میخورد

how eagerly he would scamper away to Rainette's window!
میگذشت و دوان دوان به سوی پنجرهٔ رنت میرفت.

with Fang scampering around them
فنگ که جستوخیزکنان در اطرافشان میپلکید

and the naked brown children scampering through the dust between the legs of their parents and the stalls.
و بچههای لخت با پوستهای قهوه ای رنگشان در میان خاک و لا بلای پای والدینشان و غرفهها میلولیدند.

the field mice grew bold and scampered about among the mattresses.
موشهای صحرایی جرئت یافته در میان تشکها جستوخیز میکردند

Why must _she_ be scampering about the country, because her sister had a cold?
چه مـعنی دارد وسـط ایـن زمـینها بـپلکد؟ بـه خاطر ایـنکه خواهـرش سرما خورده؟

Scamper, mate, before the coppers come!
بزن به چاك رفيق ، پولي گيرمون نمياد

well, what are brain and scamper
خب ، پس برين و اسكامپر چي هستن

Kol's coming to watch my back, so you can just scamper off.
کول داره میاد هوای منو داشته باشه ، پس میتونی بزنی به چاک

That's Scamper, one of my most successful inventions.
اون اسكامپره ، يكي از موفق ترين اختراعاتم !

hey, scamper, have you seen eva
هي اسكامپر ، تو ايوا را نديدي

just think, scamper. in a few short moments
فكر كن اسكامپر در يك لحظه كوتاه

while his station wagon scampered like a brisk yellow bug to meet all trains.
و استیشن او مثل سوسک چابک زردرنگی به استقبال همه قطارها میرفت.

a bare dozen in all, scampering away towards the line.
آنها حدود دوازده نفر بودند که چهار نعل به طرف خط آهن میرفتند.

Scampering all over the mountains without any breakfast?
بدون ناشتایی در کوهها پرسه میزدی؟

she was stirring up her own confusion and she felt irrepressible desires to let herself go and scamper about like a foreigner and allow herself at last an instant of rebellion
گاهی هم به سرش میزد که مانند دیوانهها سر به دست و بیابان بگذارد و برای لحظهیی هم که شده دست به طغیان بزند.

In one corner of the front room there was a pile of hempreed and the mice could be heard scampering and squeaking.
در یک گوشهٔ تالار بزرگ، پشت یک تخته، تودهای از دانههایبزرک بود که برای بذرافشانی نگهداشتهشده بود و صدای موشها از آنجا شنیدهمیشد.

You may see it scampering about learning to find food.
شاید او را در حالی که برای یافتن غذا تمرین میکند، مشغول جست و خیز دیده باشی.

That titter again; the sound of scampering, light footed rats behind an old wall.
و دوباره تصنعی مثل صدای دریدن موشها پشت دیوارها نه کهنه بود همان خنده.

Within seconds he found a small boy of ten or eleven scampering by his side, sent after him by Gomez.
وی پس از چند ثانیه متوجه شد پسر کسی در اطرافش میلولد، که گومز به دنبالش فرستاده است؛

Any idea where he scampered off to?
نظري داري سريع کجا فرار کرده ؟

Of the swiftly scampering child, all that now remained were two tiny feet, inadequate to her weight, and a tendency to prattle happily and aimlessly.
از آن کودک با نشاط پرشوروشر گذشته، حالا فقط همان یک جفت پای کوچک و هیکل چاق باقی مانده بود که بیهدف میخندید و کارهای مسخره و مضحک انجام میداد.

Now and then in the lagoon you hear the leaping of a fish, and sometimes a hurried noisy splashing as a brown shark sends all the other fish scampering for their lives.
گاه گاه از میان مرداب صدای جستن ماهیها به گوش میرسد و برخی اوقات صدای شتا بزده گریز ماهیها هنگامیکه کوسه قهوهیی به میانه آب برسد؛