(با زور و یا تهدید) انجام دادن oor Engels

(با زور و یا تهدید) انجام دادن

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

coerce

werkwoord

Soortgelyke frases

(با یک حرکت تند) انجام دادن
flip

انجام دادن (وظیفه و غیره)
exercise

با بی دقتی ساختن یا انجام دادن
scamp

انجام دادن
Accomplish · accomplish · accomplishment · achieve · actuat · attain · carry out · consummate · discharge · do · effecturate · execute · fill · follow out · follow through · follow up · fulfil · fulfill · go through · implement · manage · meet · parform · perform · play · practice · put through · reach · satisfy · shy · swing · transact · work

(با: at) با بی میلی خوردن یا انجام دادن
nibble

voorbeelde

تو یکی از مایی ، و هنوز هم خیلی کار برای انجام دادن هست.
You are one of us, and there's still so much work to be done.

آقای عمر گفت: چه فرمایشی دارید قربان؟ بنده با کمال میل در انجام دادن فرمایشات حاضرم.
'Servant, sir,' said Mr. Omer. 'What can I do for you, sir?

به جاي اينکه بشيني اونجا و به انجام دادن کارات وانمود کني
instead of sitting there and pretending to do your homework

«آنان از انجام دادن خواست خدا دست کشیدند»: (۱۰ دقیقه)
“They Stopped Doing God’s Will”: (10 min.)

وقتی نیکول مسئولیتی را به عهده میگیرد، دیگر هیچ کاری برای انجام دادن نمیماند.
When Nicole takes things into her hands, there is nothing more to be done.

کارهاي زيادي براي انجام دادن داري.
We have a lot of work to do.

من حالا خوشحالم و اين چيز درستيه براي انجام دادن
And I'm happy now, and it was the right thing to do.

شاگردان کتاب مقدّس انسانهایی فروتن بودند که صادقانه در پی انجام دادن ارادهٔ خدا برآمدند
Early Bible Students were humble people who sincerely desired to do God’s will

تا وقتي جووني, انجام دادن اين کارا ديوونگيه.
When you're young, you're crazy to do that stuff.

مقصود بانو میکابر را دریافتم و به او گفتم که برای انجام دادن هرگونه خدمتی حاضرم.
I understood Mrs. Micawber now, and begged her to make use of me to any extent.

اگر كاري براي انجام دادن نداشتيد
if not a business to do

" کارهاي شگفت انگيزي براي انجام دادن هست "
There would be such wonderful things to do.

اون خيلي چيزهاي مهمتري براي انجام دادن داره
He has other important things to do.

تموم اون وسایلی که توش مارو گذاشتن و روشهایی که انجام دادن رو یادت نیست ؟
Remember the facility where they put us under, all the procedures we went through?

اونا الان تست صدا رو انجام دادن ، و فضاي آکوستيک اينجا فوق العادست!
They just did a sound check and the acoustics in here are amazing!

ببينم از انجام دادن اينکار ميخواي چي نسيبت بشه ؟
Then what on earth did you plan on gaining from it?

مردی که میتوانسته است کارهایی انجام دهد امّا ارزشی به انجام دادن کارها نداده است
A man who could have done things but who placed no value on the doing

بلافاصله در برنامهمان ترس دخترانمان از نادرست انجام دادن، و از بی نقص نبودن را دیدیم.
We immediately see in our program our girls' fear of not getting it right, of not being perfect.

، اونا يه سري آزمايشها رو جان انجام دادن که به نتيجه خاصي نرسيده
They've run some tests on John, but haven't come back with anything.

کار مهمي براي انجام دادن نبود ، واسه همين زود اومدم.
There was nothing important to do, so I went earlier.

من خاموش، برای انجام دادن مأموریت او بر خاستم
I turned away, and went silently to do her bidding.

آنان از انجام دادن خواست خدا دست کشیدند
They Stopped Doing God’s Will

حق با توئه ، کاراي زيادي براي انجام دادن هست!
You're right, there's a lot to do!

ولي من هنوز کارهاي زيادي براي انجام دادن دارم
i still have many things to accomplish

شما بايد کاراي مهم تري براي انجام دادن داشته باشيد
You must have more important things to take care of.