(صحنه ی تئاتر یا ویترین مغازه و غیره) نورافکن oor Engels

(صحنه ی تئاتر یا ویترین مغازه و غیره) نورافکن

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

spotlight

verb noun

Soortgelyke frases

نورافکن چرخان (رجوع شود به strobe)
stroboscope

(فرستنده ی رادیو یا رادار که به وسیله ی امواج خود چراغ یا نورافکن و غیره را به کارمی اندازد) پرسانه
interrogator

زیر نورافکن قرار دادن
spotlight

چراغ نورافکن
glare · limelight · public eye · spot · spotlight

نورافکن
flood · flood lamp · floodlight · glare · limelight · photoflood · public eye · searchlight · spot · spotlight

(با نورافکن) نورباران کردن
floodlight

نورافکن چشمک زن
flashlight

(در فانوس دریایی یا نورافکن دریایی) اتاق بالای برج (که فانوس یانورافکن در آن قرار دارد)
lantern

(به ویژه نورافکن فرودگاه) چرخان
revolving

voorbeelde

يک نورافکن سياسي بر روي ويستلر هست ، بخاطر طبيعت جرمي که انجام داده.
There's a political spotlight on Whistler due to the nature of his crime.

نورافکن رو بنداز روي اونا.
Swing the spotlight back on them.

بدون نورافکن
No spotlight.

پس اون نورافکن خفاشي بالاي واحد جرايم عمده چي ؟
What about that floodlight on the top of MCU?

. زندگی زیر نورافکن ، میتونه سخت باشه
Life in the spotlight can be rough.

آن بالا انواع نورافکن های بزرگ را میبینید.
You can see an array of big lights on the top.

اين نورافکن...
It's the spotlight

نورافکن
Brilliant.

یک چراغ نورافکن، دهانه اسکله را سرخ رنگ میکرد.
A street lantern reddened the margin of the quay.

نورافکن رو خاموش کن ، باشه ؟
Turn off that search light, yeah?

در زير نورافکن هاي لعنتي
So come with me.

حتی زمان انسانیتش، همواره زیر نورافکن دلربایی خود قرار داشت.
Even when human, she had ever lived in the spotlight of her own loveliness.

و چراغ نورافکن سراسرش را روشن میکرد.
and the lantern lighted it from end to end.

در موقعيت تو نورافکن ميتونه خيلي سريع تبديل به چراغ بازجويي بشه.
In your position, the spotlight can become an interrogation lamp pretty damn fast.

نورش رفت تو وجودم منو از توی خودم مثل یک نورافکن یا خورشید روشن کرد.
It was all lighted up an' shining, an' it shun right into me an' lighted me up inside, like the sun or a searchlight.

در قبال هر کامرانی بزرگ احتیاطهای لازم را مراعات کردن، انقلاب را با یک نورافکن آراستن.
to take one's precautions against too much success, to garnish the revolution with a shade.

فانوس نورافکن بولوار این اندرون فقیرانه را اندکی روشن میکرد.
A lantern on the boulevard cast a vaguelight into this poor room.

زير اون همه نورافکن هاي داغ بايسته
Standing there under those hot lights.

چقدر ديگه نورافکن ها راه ميفتن ؟
How soon till the flood lights are up?

آنها در پرتو نورافکن مانع و حفاظی را که توسط خاک ریز ایجاد شده بود دیده بودند
with the eerie beams of the searchlights revealing the bleakness of the glacis they would have to cross.

نورافکن ها رو دنبال کن تا بهش برسي.
Just follow the search lights and you'll find it.

ماشين به يه نورافکن شديد از نور شکل يافته
The machine forms an intense beam of light.

در نبش کوچه پنی بانکیه یک پیرزن گوژپشت میان یک توده زباله در روشنایی فانوس نورافکن خیابان کاوش میکرد.
At the corner of the Rue du Petit Banquier, a bent old woman was rummaging in a heap of refuse by the light of a street lantern;

مثلاً مکانی که پرتو یک نورافکن به پایین ابرها برخورد میکند وقتی که نورافکن سریع میگردد میتواند سریعتر از نور حرکت کند.
For example, the location where the beam of a search light hits the bottom of a cloud can move faster than light when the search light is turned rapidly.