(طی مراسم رسمی مذهبی) منصوب کردن oor Engels

(طی مراسم رسمی مذهبی) منصوب کردن

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

consecrate

adjective verb

Soortgelyke frases

دوباره منصوب کردن
revest

(طی تشریفات رسمی به شغلی منصوب کردن) برگماردن
induct

منصوب کردن (به سفارت)
accredit

(قدیمی) کشیش را رسما منصوب کردن 8
order

منصوب کردن یا شدن
appoint · fill

منصوب کردن
appointe · constitute · install · institute · invest · make · nominate

(طی مراسم رسمی به شغلی) منصوب کردن
inaugurate

(غیر منصفانه یا غیر قانونی) هواداران خود را منصوب کردن (به کمیسیون یا هیات داوران و غیره)
stack

منصوب کردن، تضمین کردن
appoint to

voorbeelde

بخاطر منصوب کردن يکي از موفقترين مردان. آمريکا تحسين شديد
you appointed one of the most successful men in america

عاليجناب فقط منو منصوب کردن
His Majesty... just appointed me.

از آن جا که پادشاهی مشروطه است، فرمانروا محدود به عملکردهای غیرحزبی همچون اعطای افتخارات و منصوب کردن نخستوزیر بریتانیا است.
As the monarchy is constitutional, the monarch is limited to non-partisan functions such as bestowing honours and appointing the Prime Minister.

رد کردن پيشنهاد منصوب کردنِ اسقف اعظم روم براي پيزا فقط نياز ما به قويت تر کردن خط دفاعي رو ضروري تر ميکنه
Our refusal to accept Rome's Archbishop of Pisa only reinforces the need to bolster our defenses.

درخواست اسرائیلیان در خصوص منصوب کردن شخصی در مقام پادشاه، از دید یَهُوَه به معنی رد کردن او به عنوان پادشاه بود.— ۱سموئیل ۸:۷.
Jehovah viewed Israel’s desire for a visible ruler as a sign that they had rejected Him. —1 Samuel 8:7.

( ۱تیموتاؤس ۳:۱) در واقع، پیران جماعت برای خدمت کردن منصوب میشوند، نه برای حکومت کردن.
(1 Timothy 3:1) Elders are appointed to serve, not to rule.

همچنین به همهٔ جماعات گزارش شد که درخواستهای خود را جهت منصوب کردن خادمان در جماعات محلیشان به حضور هیئت ادارهکننده بیاورند، تا در اجرای ترتیبات تئوکراتیک که خدا مقرر ساخته است بهبود بوجود آید.
All congregations were called on to request the Governing Body to appoint local servants, thus bringing in an improved, God-ordained, theocratic arrangement.

پولُس در نامهاش به تیطُس بعد از این که برای منصوب کردن پیرانی مسیحی در هر شهر راهنماییهای لازم را داد، به تیطُس چنین گفت: «از این جهت ایشان [سرکشان] را به سختی توبیخ فرما تا در ایمان، صحیح باشند.»
After providing guidance for the making of “appointments of older men in city after city,” Paul counsels Titus to “keep on reproving [the unruly] with severity, that they may be healthy in the faith.”

اما منصوب کردن زنان به جایگاههای وزارتی به معنای به رسمیت شناختن این امر از سوی رییسجمهور در عمل- و نه فقط در حرف- خواهد بود که زنان، که نیمی از جامعه را تشکیل میدهند، نباید به خاطر جنسیتشان از موقعیتهای ارشد محروم شوند.
But appointing women to ministerial positions would be a recognition by the president in action – not just words – that women who constitute half of the society should not be excluded from senior positions on the basis of their gender.

به جای منصوب کردن پورمحمدی به عنوان وزیر دادگستری، مقامات ایرانی باید متعهد به تعهدات بین المللی خود باشند و در خصوص نقش او در اعمال نقض فاحش حقوق بشر تحقیق به عمل بیاورند و مجلس نیز باید از تایید کردن او اگر همچنان تا روز رای گیری به عنوان کاندیدا باقی بماند خودداری کند.»
“Instead of installing Pour-Mohammadi as justice minister, authorities should abide by their international obligations and investigate his role in committing egregious rights abuses and parliament should refuse to confirm him if the nomination goes forward.”

او را افسر اجرايي ستاد ما در دفاع کردن منصوب کنيد
appoint him as the executive officer of the garrison headquarters

بی آنکه از جانب کلیسا منصوب شده باشند، به اداره کردن یک دار التبلیغ و اشاعه دیانت مسیح اشتغال داشتهاند.
appear to have been un ordained ministers of the proselytizing and mission conducting type peoplewho, from all I can gather

تیبریوس به عنوان بزرگترین جنرال منصوب شد یک طرح برای متحد کردن جاده ابریشم
Our great General Tiberius has enacted a plan to unify the Silk Road

فکر مي کني اون دليلي داره'براي تخليه کردن از'سنگال قبل از منصوب شدن تو ؟
Do you think he has a reason for pulling out of Sangala before you take office?

فکر مي کني اون دليلي داره براي تخليه کردن ار سنگال قبل از منصوب شدن تو
Do you think he has a reason for pulling out of SangaIa before you take office?

۱۵ سرانجام، پولس در مورد ‹شکایت کردن› از خادمانی که از طرف یَهُوَه منصوب شدهاند، هشدار داد.
15 Finally, Paul warned about becoming “murmurers” against the appointed servants of Jehovah.

تونی، پپر را به عنوان مدیر عامل جدید شرکت استارک منصوب میکند و تنها به او برای تعطیل کردن شرکت در مواقع ضروری اعتماد میکند.
Stark makes Pepper the new CEO of Stark Industries, trusting only her to shut down the company in his absence.

(متی ۲۴:۴۵) با تمام جان، خود را به یَهُوَه وقف کردن مستلزم این است که به خادمان منصوب او احترام نشان دهیم.
(Matthew 24:45) Whole-souled dedication to Jehovah requires us to show respect for his appointed servants.

برای پر کردن خلع قدرت اسقف پوپو با عنوان پاپ داماسوس دوم به این مقام منصوب شد و از طرف همگان به رسمیت شناخته شد.
To fill the power vacuum, Bishop Poppo of Brixen was elected as Pope Damasus II and universally recognized as such.

او برای قدرتمند کردن خانواده سلطنتی، پست وزیر اعظم را ایجاد کرد و "Myeongnim Dap-bu" را به این مقام، منصوب کرد.
To strengthen royal power, he created the supreme ministerial post of guksang, and appointed Myeongnim Dap-bu to the office.

۹ معقولانه عمل کردن جنبهٔ دیگری را نیز در بر دارد و آن گردن نهادن به اختیارات سرپرستانی است که خدا منصوب نموده است.
9 To be yielding, we must take into account divinely constituted authority.

و کاپیتان می چل برای خشنود کردن و راضی نگه داشتن دوست خوبش، نوسترومو رس ما لیندا وی ولا را به عنوان متصدی فانوس دریایی منصوب کرده بود.
And Captain Mitchell, anxious to please his poor Nostromo, with that felicity of inspiration which only true affection can give, had formally appointed Linda Viola as under keeper of the Isabel's Light.

خوب، الان که ما اینجا در ادینبرو جمع شده ایم، تکنوکراتهای منصوب سازمان ملل و بعضی از دولتها، با بهترین مقاصد، خودشون رو مشغول کردن با طراحی بسته جدیدی از اهداف با استفاده از همان روشهای قدیمی آخر قرن بیستم، فرایندهای از بالا به پایین، نخبه گرا و بسته.
Well, as we gather here in Edinburgh, technocrats appointed by the U.N. and certain governments, with the best intentions, are busying themselves designing a new package of goals, and currently they're doing that through pretty much the same old late-20th-century, top-down, elite, closed process.

عادت کردن وی به داشتن قدرت نامحدود او را وحشتناک کرده است، مخصوصا اینک که از طرف امپراطور به فرماندهی عالی نیروهای دفاعی محلی منصوب شده است.
He is so accustomed to unlimited power that he is terrible, and now he has this authority of a commander in chief of the recruiting, granted by the Emperor.

بریتانیا تعدادی از توافقهای سیاسی احتمالی، از جمله تقسیم کردن افغانستان بین حکام متعدد یا قرار دادن برادر یعقوب، ایوب خان بر روی تخت را در نظر گرفت، اما در نهایت تصمیم گرفت که پسر عمویش عبدالرحمان خان را به جای پادشاه منصوب کند.
The British considered a number of possible political settlements, including partitioning Afghanistan between multiple rulers or placing Yaqub's brother Ayub Khan on the throne, but ultimately decided to install his cousin Abdur Rahman Khan as emir instead.