(مهجور) در جهت مخالف oor Engels

(مهجور) در جهت مخالف

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

again

adverb adposition

Soortgelyke frases

(پرواز تقریبا عمودی هواپیما به بالا و چرخش آن و بازگشت در جهت مخالف) بال چرخی
wingover

(ستاره شناسی) نور ثانوی خورشید (که گاهی شب هنگام در جهت مخالف خورشید در آسمان دیده می شود و علت آن برخورد نورخورشید با گردوغبار جوی است)
gegenschein

برگشت (معمولا در جهت بدشانسی یا مخالف خیر و صلاح)
reversal

در جهت مخالف 7
round

در جهت مخالف رفتن
wheel

(سایه ی مخروط شکل هر سیاره که در جهت مخالف خورشید افکنده می شود) اختر سایه
umbra

در جهت مخالف جهت حرکت خورشید
withershins

(در جهت مخالف چیزی) پیشرفت کردن 5
stem

در جهت مخالف (چیزی) حرکت کردن
traverse

voorbeelde

ولی خون مقداری از موهایش را در جهت مخالف خشک کرده بود.
but the blood had dried just one lock into a stiff cowlick.

او را در جهت مخالف هل دادم.
I pushed him in the wrong direction.

آنها در حال حرکت در جهت مخالف بودند.
I was walking the opposite direction.

پیامهایی که در این مرحله فرستاده میشوند در جهت مخالف مرحله پخش هستند.
The messages sent in this stage are in the opposite direction of the broadcast stage.

يعني انتهاي اتاق درست در جهت مخالف همون ميزي که اون خنجر کوچک رو گذاشته بودند ؟
Now was not that at the opposite end of the room from the table on which lay the little dagger?

اون جعبه در جهت مخالف جايي نبود که ميز خنجرها قرار داشت ؟
" Ah, was not that at the opposite end of the room from the table on which lay the little dagger? "

با چهرهای در هم روی زمین نشست و موی گربه را در جهت مخالف نوازش داد.
sat frowning at the floor and stroking the cat's fur the wrong way.

هیگبی هم به تقلید از هگلاند، تینا کو جل را در جهت مخالف به دنبال خود کشاند.
Higby, seemingly taking his cue from this, pulled Tina Kogel up stream

یُونُس به جای رفتن به نِینَوا سوار کشتیای شد که در جهت مخالف حرکت میکرد.
Instead, Jonah boarded a ship headed the other way.

همش در جهت مخالف پوست من قرار ميگيره.
It bristles against my skin.

برای هر کنشی، همواره یک واکنش برابر در جهت مخالف وجود دارد.
For every action there is an equal and opposite reaction.

اما در جهت مخالف.
But in the opposite direction.

برخی از این سربازان در همان جهت و برخی دیگر در جهت مخالف حرکت میکردند.
overtaking soldiers and officers of various regiments

براي داشتن چشم انداز در جهت مخالف مري
For having views counter to Mary's.

هری و هرمیون در جهت مخالف او به سرعت خود را به میز گریفندور رساندند.
Harry and Hermione set off in the other direction, as quietly as possible, toward the Gryffindor table.

که اغلب در جهت مخالف فهم و شعور و عقل سالم میرود
which is for the most part flighty and ill regulated.

آهی کشیدم و در جهت مخالف با او به راه افتادم.
I sighed as I continued in the opposite direction.

هری مثل برق از پشت کتی رد شد و در جهت مخالف او پیش رفت.
Harry streaked past Katie in the opposite direction

یک موجود ناسازگار که به لحاظ خلق و خوی، استعداد و امیال در جهت مخالف آنها بود؛
a heterogeneous thing, opposed to them in temperament, in capacity, in propensities

وقتی درشکه را دیدم، باید بلافاصله بر میگشتم و در جهت مخالف راه میافتادم.
On observing the cab I should have instantly turned and walked in the other direction.

از آن گذشته کشتی در آنجا لنگر نینداخت بلکه در جهت مخالف توقف کرد.
Moreover, the boat did not dock there but on the opposite bank

کوتوزوف همه جا عقب مینشست اما دشمنی که انتظار عقبنشینی او را نداشت در جهت مخالف میگریخت.
Everywhere Kutuzov retreated, but the enemy without waiting for his retreat fled in the opposite direction.

از نهر گذشت و در ساحل روبرو در جهت مخالف رفت.
managed to get the truck back across the creek and up the near bank in reverse.

این مجهولات در جهت مخالف قرار داشت
because the claims of his own soul were more binding on him than those claims his father and his teacher made upon him.

ولی این کار درست در جهت مخالف آرزوهای منست و خیلی سخت است.
but it's working against the grain, you see, and comes hard.