(کالبد شناسی) گوش درونی oor Engels

(کالبد شناسی) گوش درونی

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

labyrinth

verb noun

Soortgelyke frases

(پزشکی) آماس گوش درونی (معمولا همراه با سرگیجه)
labyrinthitis

وابسته به گوش درونی
labyrinthine

(پزشکی) اتو اسکلرز (اسفنجی شدن استخوان گوش درونی)
otosclerosis

آماس گوش درونی
labyrinthitis

گوش درونی
inner ear

(جراحی) روزنگشایی (باز کردن سوراخ به ویژه دریدن یاسوراخ کردن بخشی از گوش درونی)
fenestration

(کالبدشناسی) گوش (پره ی گوش و بخش های درونی آن)
ear

انبانچه (به ویژه در گوش درونی)
saccule

(کالبدشناسی) گوش درونی
inner ear

voorbeelde

ولی گوش درونی ما که به آن حلزون گوش میگویند، درواقع پر از سیالات شبه آب نمک است.
But our inner ear, called the cochlea, is actually filled with saltwater-like fluids.

سوراخهای کوچکی که در هر سوی سر آنها وجود دارد (منظور روزنک نیست) مستقیماً از یک کانال نازک به گوش درونی راه دارد.
A small opening on each side of their heads (not the spiracle) leads directly into the inner ear through a thin channel.

پس شیوهای که کار میکند این است، یک میکرفون میگیری و سیگنالها را تنظیم می کنی، و یک نوار الکترونیکی مستقیم وارد گوش درونی میگذاری.
So the way this works is, you take a microphone and you digitize the signal, and you put an electrode strip directly into the inner ear.

در بخش درونی گوش یک ساختاری به نام سیستم دهلیزی وجود دارد، که به ما حس تعادل و حرکت را میدهد.
In its innermost part lies a group of structures known as the vestibular system, which gives us our sense of balance and movement.

این ضربالمثل قدیمی موضوع بااهمیتی را مطرح میکند: وقتی به ندای وجدانمان گوش دهیم از صلحی درونی و هماهنگیی باطنی برخوردار میشویم.
This old saying highlights an important fact: When we heed our conscience, we enjoy inner peace and harmony.

پدر با آرامش ظاهری اما کینه و خشم درونی به حرفهای پسرش گوش داد.
His father received his son's communication with external composure, but inward wrath.

صدای دور تا به گوش آقای کازوبن طنین بلند و پرقدرت نداهای خفه درونی خود او را داشت،
In Mr. Casaubon's ear, Dorothea's voice gave loud emphatic iteration to those muffled suggestions of consciousness

به مواعظ پدر با شوقی فراوان گوش میداد و میکوشید که اثری از همبستگی درونی میان آنها و آرمان جمهوری بیابد.
He listened with passionate eagerness to the Padre's sermons, trying to find in them some trace of inner kinship with the republican ideal;

آن بــانگ درونـی کـه از اعـماق بـیابان خـلوت و مـتروک، او را فرا میخواند به گوش مادرش نیز میرسید،
There was something calling to him out there in the open. His mother heard it too.

مونتانلی که مدت پنج سال قهرمان ایده آلش به شمار میرفت، اکنون در چشم وی با هالهای مضاعف احاطه شده و به مثابه پیامبر نیرومند این ایمان نوین جلوه گر بود، به مواعظ پدر با شوقی فراوان گوش میداد و میکوشید که اثری از همبستگی درونی میان آنها و آرمان جمهوری بیابد.
Montanelli, who for five years had been his ideal hero, was now in his eyes surrounded with an additional halo, as a potential prophet of the new faith. He listened with passionate eagerness to the Padre's sermons, trying to find in them some trace of inner kinship with the republican ideal;

راجرز بر موارد زیر تأکید کرد: ۱) یادگیری تجربی، ۲) "صراحت در مورد حالت عاطفی فرد،" ۳) رضایت از شنیدن دیگران "به شیوهای که برای آنها تشدید شود،" ۴) غنیسازی و تشویق تجربه " گوش دادن خلاق، فعال، حساس، دقیق، همدلانه، "۵)" ارزش عمیق تجانس بین تجربه درونی خود، آگاهی هشیارانه فرد و ارتباطات فرد، " و پس از آن، ۶) تجربه مفرح از عشق و قدردانی بیقید و شرط و گسترش دادن مشابه آن .
Rogers emphasized: 1) experiential learning, 2) "frankness about one's emotional state," 3) the satisfaction of hearing others "in a way that resonates for them," 4) the enriching and encouraging experience of "creative, active, sensitive, accurate, empathic listening," 5) the "deep value of congruence between one's own inner experience, one's conscious awareness, and one's communication," and, subsequently, 6) the enlivening experience of unconditionally receiving love or appreciation and extending the same.