زمزمه کردن oor Engels

زمزمه کردن

werkwoord

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

murmur

werkwoord

to speak or make low, indistinguishable noise; to mumble

مودبانه با خودش زمزمه کرد واقعا اینطوره در حالی که به طور واضح اصلا موافق نبود.
Is that so? he murmured politely while clearly still in disagreement.

hum

werkwoord

سینهاش را صاف کرد و تف کرد. کمی زمزمه کرد تا صدایش را تنظیم کند.
He cleared his throat, spat, and hummed a little to find his pitch.

coo · croon · whisper

Soortgelyke frases

(با دهان بسته صدا ایجاد کردن) زمزمه کردن
hum

voorbeelde

[ زمزمه کردن ] چیکار کردی ؟
What did you do?

اما حالت چهرهاش جوری بود گویی میخواست به خاطر زمزمه کردن به ما شلیک کند.
but it looked like he was considering shooting us for whispering.

زمان زمزمه کردن من در گوش پادشاهان به سرانجام رسیده شک دارم
My time whispering in the ears of kings has come to an end.

بانو استر انگ صدای خوبی داشت، زیرا اغلب اوقات صدای او را در ضمن زمزمه کردن شنیده بودم.
Mrs. Strong was a very pretty singer: as I knew, who often heard her singing by herself.

من هم به زمزمه کردن خود ادامه دادم.
I still humming my little tune.

(زمزمه کردن) درد داره، و ما خط داستان رو تقویت میکنیم، درسته؟
And we reinforce the storyline, right?

ولي هرطور شده شجاعتم رو براي زمزمه کردن جمع ميکنم
But, still I gather the courage to whisper.

در گوشة دیگر اتاق روی صندلی نشست و به زمزمه کردن پرداخت.
remained at the other end of the room, and sat singing to herself.

۱۷ طنینِ صدا را میتوان با تمرینهای زمزمه کردن همراه با آرامش بخشیدن به بدن بهبود داد.
17 Resonance can be improved by humming exercises coupled with conscious relaxing of the body.

زن زمزمه کردن کلماتی را شروع میکند که مثل یک طلسم به نظر میآیند.
She starts muttering the words of what sounds like a spell.

مادام دوفارژ پس از یک بار زیر لب زمزمه کردن نام، آن را به صدای بلند تکرار کرد:
repeated madame, after murmuring it once to herself.

دستش بی حال روی زانوهایش افتاد معهذا از پشت دستمال شروع نمود به زمزمه کردن:
His hand fell feebly on his knees; nevertheless he continued to mutter through the bandages:

به دشواری میتوانست صدایش را، ضمن زمزمه کردن ارقام به داخل دستگاه بخوان و بنویس ، از لرزیدن باز دارد.
it was with difficulty that he kept his voice from trembling as he murmured his figures into the speakwrite.

مادام دوفارژ، حین بافتن و زمزمه کردن، در تماسی اتفاقی میان آرنج خود با پهلوی او به او رسانیده بود
He had had it conveyed to him, in an accidental touch of his wife's elbow as she knitted and warbled

سام و پی پین کنار هم نشستند و شروع کردند به زمزمه کردن و بعد آرام ترانهای را با هم دم گرفتند:
Sam and Pippin sat near, and they began to hum, and then to sing softly:

بعضیها میگفتند زمزمه کردن دی زی به خاطر آن است که اشخاص را مجبور کند سرشان را به طرف او جلو بیاورند؛
I've heard it said that Daisy's murmur was only to make people lean toward her;

امّا تکامل خود انسان تکامل استعدادهای بنیادی و غریزیاش در دوران پیش از پرداختن به ساختن نخستین ابزار یا زمزمه کردن نخستین آواز چه میشود؟
but how about the evolution of the human himself, the development of the basic and intrinsic parts that were in him before he made his first tool or gibbered his first chant?

تاييد كنيد وقتي كه به مدرسه حقوق مي رويد كه صداي ضعيفي در حال زمزمه كردن در مورد اتيكوس فينچ (كاراكتر وكيل در رمان كشتن مرغ مقلد) در گوش شما است.
Acknowledge, when you go to law school, that a little voice is whispering in your ear about Atticus Finch.

اضطرابی که در لحنش حس میشود روی همه ما اثر میگذارد، حتی روی نادیا، که زمزمه کردن کلمات طلسمی را شروع میکند به نظر این طلسم از ما، یا دست کم از خود نادیا، محافظت میکند.
The anxiety in his tone affects us all, even Nadia, who starts murmuring the words of a spell I think it's meant to protect us, or at least her.

بعضیها میگفتند زمزمه کردن دی زی به خاطر آن است که اشخاص را مجبور کند سرشان را به طرف او جلو بیاورند؛ خرده گیری بی ربطی بود که در عین حال از لطف آن کار چیزی نمیکاست .
I've heard it said that Daisy's murmur was only to make people lean toward her; an irrelevant criticism that made it no less charming.

تکامل ابزار تکامل چنگ موسیقی و آواز و رقص همگی به طرز زیبایی نمایانده شدهاند امّا تکامل خود انسان تکامل استعدادهای بنیادی و غریزیاش در دوران پیش از پرداختن به ساختن نخستین ابزار یا زمزمه کردن نخستین آواز چه میشود؟
The evolution of the tool, of the harp, of music and song and dance, are all beautifully elaborated; but how about the evolution of the human himself, the development of the basic and intrinsic parts that were in him before he made his first tool or gibbered his first chant?

نمی تونم برانابوس جلوی دهان دستیارش را میگیرد و اورادی جادویی برای آرام کردن دردش زمزمه میکند.
I can't Beranabus covers his assistant's mouth and whispers words of magic, a spell to ease the pain.

امبری دوباره زمزمه کرد : با مبارزه کردن به هیچ جایی نمیرسی
There's no point fighting it, Embry whispered again.

در حال اخم کردن با خودش زمزمه کرد
he muttered to himself, frowning.

و زمزمه ممتد جورجوی پیر حین تعریف کردن داستان مطنطن و پرشور انگار پس سر آنها در دل دشت خاموشی میگرفت.
and the drone of old Giorgio's declamatory narrative seemed to sink behind them into the plain.