عقب پرده oor Engels

عقب پرده

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

indented

adjective verb

Soortgelyke frases

پرده یا تابلویی که در عقب صحنه قرار دارد (و معمولا روی آن نقاشی شده است)
backdrop

رسن پرده (که پرده را عقب نگه می دارد)
tieback

voorbeelde

منشی نیز که به عقب پرده آمده و میخواست خدمتی انجام دهد توجه نیکولای پارفینوویچ را به کلاه دیمیتری جلب کرد و در نتیجه با دقت داخل کلاه را جستجو کردند.
The secretary, for instance, who was also behind the curtain, fussing about and listening, called Nikolay Parfenovitch's attention to the cap, which they were also fingering.

و در عقب این پرده یک نوع تختخواب موقتی از یک صندلی و یک میز تعبیه شده بود.
Behind this curtain could be seen a bed made up on a bench and a chair.

و پرده عقب هستم
Don't worry.

اما همان طور که عقب میرفت هنوز پرده را به کناری نگه داشته بود
but as she withdrew she still held aside the curtain

سپس برگشت به محض اینکه در اطاق رسید پرده را عقب زد و از پنجره نگاه کرد.
Then she noiselessly turned away into the room, and drawing the curtain peered through the window.

ولی در همان لحظات کوتاه ، با نگرانی گوشه پرده را عقب میزد و به تاریکی نظر میافکند.
but in the brief interval between he raised the curtain on a scene of new horror

جایی که توتو، اون سگ کوچولو، می دود طرف جایی که جادوگر هست، و عقب می کشد، سگه عقب می کشد پرده رو، و -- "پشت صحنه رو نگاه نکن.
Where the little dog Toto runs across to where the wizard [is], and he pulls back, the dog's pulling back the curtain, and -- "Don't look behind the screen.

راننده از پرده به قسمت عقب سرک کشید.
the cabbie poked his nose through the screen into the rear compartment.

میتوانستم پنجره را در گوشهی راهرو ببینم، پرده به آرامی تکان میخورد، به عقب و جلو میرفت.
I could see the window in an angle of the passage, the curtain blowing softly, backwards and forwards.

دکتر پرده سیاه رنگ جلوی پنجره را عقب زد
The Doctor opened the black curtain over the window

دیمیتری به عقب برگشت و دید که بر استی شخصی پرده را کنار زده و به آنان نگاه میکند.
Mitya turned, and saw that some one had, in fact, parted the curtains and seemed to be watching them.

پرده ي دود ، سطح روغني صفحه ي عقب ضد گلوله...
Smoke screen, oil slick, rear bulletproof screen and left and right front-wing machine guns.

با هر کدام شش هفت کلمهای حرف میزد و میرفتند، به اتاقها میرفتند؛ که حال در آنها چیزی بود، نه اینکه هیچ نباشد، از همان وقت که رالف لیون پرده را به عقب هل داده بود.
She had six or seven words with each, and they went on, they went into the rooms; into something now, not nothing, since Ralph Lyon had beat back the curtain.

اگر برگردیم به عقب، به نیوتون با فضای مطلق -- هیچ چیزی ارائه نمیداد به جز یک صحنه، یک پرده که وقایع جهان در آن رخ میداد.
Going back to Newton with absolute space -- didn't provide anything but an arena, a stage in which the events of the universe take place.

اما امروز ما به عقب برمیگردیم، زیرا هر چه بیشتر در مورد این مناظر طبیعی باتلاقی یاد میگیریم از رازهای جدیدتری درباره رابطه میان گونههای جانوری و ارتباط زیستگاهها، حوزه های آبی و مسیرهای هوایی پرندگان مهاجر پرده برمیداریم.
But now we're backpedaling, because the more we come to learn about these sodden landscapes, the more secrets we're starting to unlock about interspecies relationships and the connectivity of habitats, watersheds and flyways.