قهوه جوش oor Engels

قهوه جوش

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

coffee maker

naamwoord

coffeepot

naamwoord

و آن را به همراه قهوه جوش در عرض پیشخوان به طرف من هل داد.
and pushed it and the coffeepot across the counter to me.

percolator

naamwoord

Soortgelyke frases

قهوه جوش بزرگ
urn

قهوه ی فیلتری (قهوه ی کوبیده را بر روی صافی یا کاغذ مخصوص می گذارند و روی آن آب جوش می ریزند)
cafe filtre

قهوه جوش فیلتردار
percolator

voorbeelde

بارونس دوباره نشست و ضمن چرخاندن قهوه جوش تازه، به ورانسکی گفت:
said the baroness, sitting down again, and anxiously turning the screw in the new coffee pot.

اگه بتونيم اون چسب رو بذاريم زير کتري قهوه جوش وقتي روشن بشه
If we can get rubber cement in the bottom of that coffeepot, when the burner goes on...

قهوه جوش ييپي كي ياي !
Yippee-ki-yay, coffeemaker!

منظورم اينه که يه قهوه جوش چه احساسي نسبت به قهوه داره ؟
I mean, how does a coffeemaker feel about coffee?

ببين تو دفتر نگهبان ها يه قهوه جوش هست خوب ؟
Look, there's a coffeemaker in the guard's room, right?

! قهوه جوش
Coffeemaker!

بارونس، از آن قهوه جوش تازه به او قهوه بده.
Baroness, some coffee for him out of the new coffee pot.

قهوه جوشها هم تايمر دارند آره جري ، اين يک قهوه جوش هست
coffeemakers have timers. yeah, jerry, its a coffeemaker. thats great

و قهوه جوش، نان و کرده و خوراک سرد چیده بودند،
and set with coffeepot, bread and butter, cheese, and cold game,

و آن را به همراه قهوه جوش در عرض پیشخوان به طرف من هل داد.
and pushed it and the coffeepot across the counter to me.

به همراه تو ، قهوه جوش مسخره ات و کَپي
along with you, your moronic coffeepot and cappy

قهوه جوش یعنی شورای نجبا و اعیان،
a chamber pot, a committee of grandees

و قهوه جوش را متقاعد کردم
and convinced the coffeemaker

نه نه این قهوه جوش است، آقای استارباک این آلمانی دارد میآید برای ما قهوه درست کند.
no, no, it's a coffee pot, Mr. Starbuck; he's coming off to make us our coffee, is the Yarman;

من يه فنجون دارم و دكستر هم يه فنجون داره و هميشه هم اينجوري بوده تا اينكه ناگهان قهوه جوش خالي شده
i had a cup, and dexter had a cup, and it just kind of went like that until the pot was empty.

ازت ميخوام يه کار کوچيک بکني ميخوام يه قهوه جوش رو در يه زمان خاص ببري تو اتاق نگهبان ها و روشنش کني
All I want you to do is take a certain coffeepot into the guard room at a certain time and turn the burner on.

او قهوه جوش را برداشت و فنجان چینی جلو دستش را پر از قهوه کرد و ان را برداشت و به سر میز برگشت.
Orsatti reached for the silver coffee urn at his side, poured coffee into a Victoria patterned Herend china cup, and sat down at the poker table.

بارونس دوباره نشست و ضمن چرخاندن قهوه جوش تازه، به ورانسکی گفت: خوب، تا من برایتان قهوه درست میکنم، بروید و خودتان را بشویید و مرتب کنید.
After dinner there's no credit in them? Well, then, I'll make you some coffee, so go and wash and get ready,' said the baroness, sitting down again, and anxiously turning the screw in the new coffee pot.

در اتاق ناهارخوری پاکیزهشان آراسته به بوفه قشنگی از چوب بلوط و قفسه شیشهای و دیوارهای کرم رنگ و تابلوی سادهای از ماهی قزلآلایی که روی تلی از صدف نفس آخر را میکشید پریزهایی قهوه جوش برقی و نان برشته کن برقی گذاشته بودند.
The trim dining room with its admirable oakbuffet, its leaded glass cupboard, its creamy plaster walls, its modestscene of a salmon expiring upon a pile of oysters had plugs whichsupplied the electric percolator and the electric toaster.

با وجود اینکه انواع مختلفی از قهوهسازها با سازوکارهای گوناگون وجود دارد، در بیشتر قهوهسازها، دانههای قهوه در یک فیلتر کاغذی یا فلزی در یک قیف قرار میگیرند و قیف نیز در بالای یک قهوه جوش شیشهای یا سرامیک (شبیه کتری) قرار داده شده است.
While there are many different types of coffeemakers using a number of different brewing principles, in the most common devices, coffee grounds are placed in a paper or metal filter inside a funnel, which is set over a glass or ceramic coffee pot, a cooking pot in the kettle family.

زیر سایهی لرزان برگها، در یک سر میز که روی آن رومیزی سفید گسترده و قهوه جوش، نان و کرده و خوراک سرد چیده بودند، شاهزاده خانم، با کلاه بلندی که نوار بنفش روشن داشت، نشسته بود و فنجانهای قهوه و ساندویچ تقسیم میکرد.
In the trembling circles of shadow cast by the leaves, at a table, covered with a white cloth, and set with coffeepot, bread and butter, cheese, and cold game, sat the princess in a high cap with lilac ribbons, distributing cups and bread and butter.

بعد هم با بی حوصلگی منتظر جوش آمدن قهوه شد.
Then he sat down and waited dully for it to boil.

لیزی اب جوش روی قهوه ریخت و گفت:ایا او نم چیزی رو با تو درمیون گذاشته
Is he sharing himself with you? She pours hot water onto the coffee.

کابین رئیس جمهوری به قهوه جوشی در حال جوش تبدیل شد.
the Presidential Suite became a steam bath.

درست قبل از جوش آمدن قهوه مجبورشد بادستپاچگی دستمالش را ازجیب عقب شلوارخود بیرون بیاورد تا حا یل عطسه شدید ومرطوبش باشد.
Just before it did, he had to scramble his snotrag out of his back pocket to catch a big wet sneeze.