منظم oor Engels

منظم

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

square

adjective verb noun adverb

regular

adjective noun

پسر ، اونها برات يک برنامه منظم دارند ، دکتر
Boy, they got you on a regular schedule, doc.

orderly

adjective noun adverb

دیدن این همه برادر و خواهر منظم و آرام بسیار حیرتانگیز بود.
I was quite moved to see these brothers, who were so quiet and orderly.

steady · systematic · tidy · neat · unbroken · right · trim · standing · taut · organic · straight · ordered · organized · well-ordered

Soortgelyke frases

منظم- نظام یافته
Systematic

(معماری) رده ی ستون ها (که در فواصل منظم قرار دارند)
colonnade

توری منظم
lattice

عده غیر منظم م
irregulars

از نو منظم کردن
reshuffle

زبان منظم
regular language

(گیاه شناسی - منظم بودن شکل و طرح گل هایی که معمولا نامنظم اند) ناروال دیسی
peloria

دارای شکل هندسی منظم
formal

(عامیانه - معمولا با: up) مرتب و منظم کردن
slick

voorbeelde

پو اره با تعجب پرسید: منظم؟
Steady? said the astonished Poiret.

* از سال ۲۰۰۳ بدينسو، صحت افغان ها به گونه منظم بهتر و بهبود یافته است، اين در حالیست که خدمات صحی حتی در ولايات ناامن نیز ارایه گردیده است.
* Since 2003, the health of Afghans has steadily improved, with health services delivered even in highly insecure provinces.

«اینکه چگونه این عملیات توسط این ماشین منظم و به نحو غریبی پیچیده، با الگویی حیرتآور به انجام میرسند، کاملاً در سایهٔ ابهام است . . . بشر شاید هرگز موفق به حل همهٔ معماهای منفردی که مغز پیش روی ما میگذارد، نشود.» — سایِنتیفیک اَمِریکَن.
“How these functions are carried out by this magnificently patterned, orderly and fantastically complex piece of machinery is quite obscure. . . . human beings may never solve all the separate individual puzzles the brain presents.” —Scientific American.

تا ژوئن ۱۹۳۹ برنامههای تلویزیونی منظم الکترونیکی با ۴۴۱ خط نور در شهر نیویورک و لوس آنجلس و تا ماه نوامبر در ایستگاه جنران الکتریک در «سچنکتاری» در دسترس بود.
By June 1939, regularly scheduled 441-line electronic television broadcasts were available in New York City and Los Angeles, and by November on General Electric's station in Schenectady.

بدین ترتیب برای حفظ منظم DNA و کنترل دسترسی به کد ژنتیکی، DNA بدور این پروتئینهای بنفش رنگ، پیچیده می شه-- من اسم اونو در اینجا بنفش گذاشتم.
So to keep the DNA organized and regulate access to the genetic code, it's wrapped around these purple proteins -- or I've labeled them purple here.

نقشی که معلمان بازی میکنند این است که محتویات اتاق نقشه را با روشی منظم به دانشآموزان یاد دهند.
The part played by teachers is to teach the student the contents of the chart room in a systematic way.

اولیویه میتوانست به کار خود، که اشتغال منظم بدان مایهٔ آرامش او بود، پناه آورد.
Olivier took refuge in his work, and by applying himself to it regularly, though with even less conviction than before, won through to tranquillity.

مسئولان زندان اوین از ملاقات منظم دو روزنامهنگار زندانی، ژیلا بنی یعقوب و مهسا امرآبادی، با همسرانشان که در زندان دیگری نگهداری میشوند، جلوگیری میکنند.
Evin prison officials have denied imprisoned journalists Jila Baniyaghoob and Mahsa Amrabadi regular personal visits with their husbands, who are in different prisons.

در اوایل ماه مارس ۱۹۰۵، این افسران در جنگ روسیه و ژاپن که در بهار در جنگ بودند، فرستاده شدند و به نیروهای منظم ارتش پیوستند.
Already in March 1905, these officers were sent to fight in the Russo-Japanese war that spring, and were integrated into the regular forces of the Army.

اکنونمیتوانستم به راستی مفهوم لباس فرم را درک کنم و هم آهنگی و یکپارچگی و نظم و ترتیبی را که در یک نظام ارتش منظم به وجود میآورد احساس نمایم.
And it came upon me freshly how the secret of uniform was to make a crowd solid, dignified, impersonal: to give it the singleness and tautness of an upstanding man.

فصل دوم ۲۰۰۸–۰۹ بهطور منظم برای Huesca بود، با وضعیت لیگ جدید که با بسیاری از دور برگزار شد.
2008–09's second division was a regular one for Huesca, with the new league status being maintained with many rounds left.

برگزاری منظم مجلس قانونگذاری ملی در سال ۲۰۰۰ متوقف شد و در سال ۲۰۰۵ لغو شد.
The National Assembly ceased to be convened regularly in 2000 and was abolished in 2005.

يه گروه جستجو تشکيل بديد و منظم حرکت کنيد
give me a search line, but keep it tight

واترلو بین همه نبردهای منظم، نبردی است
Of all pitched battles, Waterloo is the one

انجام این کار به طور منظم اشتیاق ما را به کسب «غذای قوی که از آنِ بالغان است» زیادتر میکند. — عبرانیان ۵:۱۴.
Yet, without doing so, how would we acquire a taste for “solid food [that] belongs to mature people”? —Hebrews 5:14.

اون منظم ترين مرد روي زمين که نيستش.
He's not the most organized man in the world.

در ایالات متحده، قانون کنترل جرایم سازمان یافته (۱۹۷۰) جرم سازمان یافته را به عنوان «فعالیتهای غیرقانونی بسیار سازمان یافته و یک جامعه منظم» تعریف میکند.
In the United States, the Organized Crime Control Act (1970) defines organized crime as "he unlawful activities of a highly organized, disciplined association ".

برخی از انواع Cepheids دارای منحنیهای بسیار منظم نور با دقیقاً همان دوره، دامنه و شکل در هر چرخه هستند.
Some types such as Cepheids have extremely regular light curves with exactly the same period, amplitude, and shape in each cycle.

(تثنیه ۳۱:۱۲؛ ۲تیموتاؤس ۳:۱۵) بسیاری از خانوادهها با وظیفهشناسی، برای مطالعهٔ خانوادگی کتاب مقدس، برنامهای منظم ترتیب دادند، اما طولی نکشید که این برنامه نظم و تداوم خود را از دست داد، یا برچیده شد.
(Deuteronomy 31:12; 2 Timothy 3:15) Many families have conscientiously begun programs of regular family Bible study, only to allow these to fade or fall into neglect before long.

کاترین گفت برگردم سر کار منظم بیام و برم
Kathryn said to get back to work.

اشخاص به طور منظم از من سوال میکنند که چگونه میتوانند زندگی خود را تغییر بدهند و یا کار و کاسبی جدیدی بدون داشتن پول شروع کنند.
People ask me regularly how they can possibly change their lives or start a new business if they don't have any money.

این باعث میشود که تغییر یک ماژول برای استفاده از یک تابع پرینت متفاوت، آسان باشد و بنابراین ایجاد نحو منظم تر میشود.
This made it easier to change a module to use a different print function, as well as making the syntax more regular.

دادهها نشان میداد کودکانی که در ساعات مختلف به خواب میرفتند، احتمال مشکلات رفتاری در آنها بیشتر است و آنهایی که به منظم خوابیدن روی آوردند در رفتارشان بهبود مشاهده شد و این بسیار حیاتی بود، چون اشاره به این موضوع داشت که عادت ساعات خواب بود که به این بچهها کمک میکرد بهبود یابند
The data showed that those children who were going to bed at different times were more likely to have behavioral problems, and then those that switched to having regular bedtimes often showed an improvement in behavior, and that was really crucial, because it suggested it was the bedtime routines that were really helping things get better for those kids.

عادت کرد تا با قاعده و منظم باشد، عادتی که تا آخر عمر ادامه داد.
that was how habitual and austere he became until the end of his days:

فشار دهید تا واژه‌ای دیگر یا عبارتی منظم به فهرست اضافه شود‌
Click to add another word or regular expression to the list