منظما oor Engels

منظما

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

orderly

adjective noun adverb

regularly

bywoord

voorbeelde

دوباره سکوت درگرفت و جز صدای رقاصک ساعت که منظما تکان میخورد و ثانیهها را از زمان قطعمیکرد شنیده نشد.
Think! The indifferent pendulum of the clock kept chopping off the seconds of life, calmly and precisely.

قشون فرانسه به نسبت تصاعدی منظما رو به کاهش میرفت
The French army melted away at the uniform rate of a mathematical progression.

در حقیقت در تمام این سالها مقامات دولتی منظماً، هرچند غالباً بهطور غیررسمی، با اعضای این هیئت در تماس بودهاند.
In fact, in all these years, government officials regularly, though often informally, have been in contact with members of the delegation.

منظماً میجوید.
he chewed evenly

اما کیتی منظما به کلیسا میرفت،
but she performed all the ceremonies of going to church

جورج ملیس منظماً به آپارتمان او رفت و آمد میکرد.
George Mellis had been a frequent visitor to the apartment

وقت یکه پدرها جوان بودند آنها هم مشروب خورده و کتککاری کرده و پدر و مادرشان هم آ نهارا تنبیه نموده بودند همیشه چنین بوده و کسی نمیداند که این زندگانی که مانند رودخانه لجن زاری منظما و بکندی جریان دارد در کجا فرورفته است.
When they were young they, too, had drunk and fought; they, too, had been beaten by their mothers and fathers Life had always been like that.

علیرغم این که آنها سالیان سال منظماً در مدرسه و دانشگاه تحصیل کرده بودند.
In spite of their long years of disciplined education

لنگر محکم ، کشتي منظما. ناظر به نظم و انتظام
were anchored. the ships in shipshape shape

او و زنش دست کم دو بار در سال منظما به مهمانی عصرانه میرفتند
his wife and he earnestly attendedthem at least twice a year

دست شیری رنگ انگشترنشان خود را منظماً بر پشت ابریشمی گربهی حبشی که خرخر میکرد میکشید،
smoothing his beringed milky hand rhythmically across the silky back of his purring Abyssinian cat.

آقای کیت براون داشت منظما به بروگ میامد ومشتری با ارزشی برای کردیت بانک میگردید.
Mr. Keith Brown was becoming a fairly regular visitor to Brugge and a valued customer at the Krediet bank.