GlosbeGlosbe
logoGlosbe

باریکه باریکه oor Engels

باریکه باریکه

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

slatey

adjektief
farsilookup.com

slatted

adjective verb
farsilookup.com

snippety

adjektief
farsilookup.com

Geskatte vertalings

Vertoon algoritmies gegenereerde vertalings

Soortgelyke frases

باریکه ی قیچی شده
باریکه ی سیب زمینی سرخ کرده
chip
(زمین) باریکه
tongue
باریکه (به ویژه یک باریکه پارچه)
list
(جغرافی : باریکه زمینی که دو خشکی را به هم وصل می کند) برزخ
isthmus
برزخ یا باریکه ی زمینی که بخش جنوبی شبه جزیره ی یونان را به یونان میانی وصل می کند (نام کامل آن : Isthmus of Corinth)
(اغلب با F کوچک) سیب زمینی سرخ کرده (به صورت باریکه باریکه)
french fries
آنچه که به آسانی تراشه یا باریکه می شود
splintery
باریکه باریکه شدن یا کردن
sliver

voorbeelde

wedstryd
woorde
Advanced filtering
Voorbeelde moet herlaai word.
فلزات ریخته شده در دستگاههای ریختهگیری مداوم دو تسمهای : مس (میله، آند، باریکه)، آلومینیوم (باریکه)، روی (باریکه)، سرب (باریکه) میزان و سرعت تولید : میزان تولید در این روش حداکثر تا ۶۰ تن بر ساعت و حداکثر سرعت ۱۴ متر بر دقیقه میباشد.
I' ve come for KalyaniWikiMatrix WikiMatrix
1 sinne gevind in 1 ms. Hulle kom uit baie bronne en word nie nagegaan nie.
Die gewildste navraaglys: 1-200, ~1k, ~2k, ~3k, ~4k, ~5k, ~10k, ~20k, ~50k, ~100k, ~200k, ~500k