وابسته به مرز oor Engels

وابسته به مرز

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

frontier

adjective noun
farsilookup.com

Geskatte vertalings

Vertoon algoritmies gegenereerde vertalings

Soortgelyke frases

وابسته به پیرامون یا مرز
perimetric
(جغرافی - وابسته به ناحیه ی خنک و نسبتا مرطوب دار مرز یا timberline که معمولا از درختان همیشه سبز پوشیده شده است)دارمرزی
montane
وابسته به نواحی هم مرز نواحی استوایی
subtropical

voorbeelde

wedstryd
woorde
Advanced filtering
Voorbeelde moet herlaai word.
بر طبق سازمان گزارشگران بدون مرز، از ابتدای سال 2013، نیروهای وابسته به سپاه پاسداران انقلاب و وزارت اطلاعات، ظاهراً در ارتباط با تحت پوشش قرار دادن وقایع مربوط به انتخابات آتی، چندین روزنامه نگار را برای بازجوئی فرا خوانده اند.
Everyone get back!hrw.org hrw.org
1 sinne gevind in 1 ms. Hulle kom uit baie bronne en word nie nagegaan nie.