به صورت مجسمه oor Engels

به صورت مجسمه

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

statued

adjektief

voorbeelde

مار پرستان باستان خاور زمین آن را به صورت مجسمه شیطان تقدیس میکردند
which the ancient Ophites of the east reverenced in their statue devil

مگی با چهرهای که ترس و وحشت در آن آشکار بود به صورت بی جان مجسمه زل زده بود.
She was staring up into its mawkishly placid face with shrinking fear written on her own

که سرباز را به مجسمه مبدل میکند، بطوریکه گوشتش به صورت سنگ خارا درمی آید.
soldier is changed into a statue, and when all this flesh turns intogranite.

صورت شما یک حال مخصوصی دارد که آدمی را به یاد مجسمه حضرت مریم که هوس بین ساخته و در در سد نصب گردیده است میاندازد.
There is a certain suspicion of 'shadow' in your face, like in that of Holbein's Madonna in Dresden.

کهکشان چرخ گاری (همچنین شناخته شده به عنوان ESO 350-40 یا PGC 2248) یک کهکشان عدسی و حلقه کهکشان در حدود 500 میلیون سال نوری دورتر در صورت فلکی مجسمه سازاست.
The Cartwheel Galaxy (also known as ESO 350-40 or PGC 2248) is a lenticular galaxy and ring galaxy about 500 million light-years away in the constellation Sculptor.

در زیر کاجهای نزدیک پرچین، مجسمه گچی کشیش با کلاه سه فاق خود، که همچنان کتاب دعای خود را میخواند، پای راستش شکسته بود و حتی گچ آن به علت یخبندان ورقه ورقه شده و لکههای سفیدی روی صورت کشیش انداخته بود.
Under the spruce by the hedgerow, the curie in the three cornered hat reading his breviary had lost his right foot, and the very plaster, scaling off with the frost, had left white scabs on his face.