dawn oor Persies

dawn

/dɑn/, /doːn/, /dɔn/, /dɔːn/ werkwoord, naamwoord

(intransitive) To begin to brighten with daylight.

Vertalings in die woordeboek Engels - Persies

فجر

naamwoord

The Bishophad caused the dawn of virtue to rise on his horizon;
اسقف در افق زندگانیش فجر تقوی را طالع کرده بود،

پرگاس

rising of the sun

طلوع خورشيد

If you're out and dawn approaches, you go.
اگه بيرون بودي و طلوع خورشيد نزديک بود, اونجا برو.

سحر · سحرگاه · بامداد · سپیده دم · طلوع · صبح · شروع · پگاه · اغاز · طلیعه · ظهور · شبگیر · عنفوان · غلس · پدیداری · پیشتاب · سرآغاز · شباب · (خورشید) دمیدن · (معمولا با: on یا upon) پی بردن · (هنگام) طلوع آفتاب · آغاز (هر چیز) · آغاز شدن · آگاه شدن · برآمدن (آفتاب) · تیغ کشیدن (آفتاب) · سحر شدن · سپیده زدن · ظاهر شدن · پدیدار شدن

Dawn

eienaam

A female given name sometimes given to a girl born at that time of day.

Soortgelyke frases

Dawn Shift
شیفت بامدادی

early morning, last hour of night, pre-dawn, rooster crowing time
خروسخوان

Killers of the Dawn
قاتلان سحر

dawn raid
خرید قبل از بالا رفتن قیمت

dawning
اغاز · سپیده دم · صبح

dawn shift
شیفت صبح

dawn prayer
نماز صبح

dawn phenomenon
پدیده داون

pre-dawn, early morning, last hour of night
خروسخوان، وقت خروسخوان

voorbeelde

Don't we sail before dawn?
پیش از سپیده دم ، راه نمُفتیم ؟

it was going to be very fine, and the sky, pale in the dawn, was cloudless.
مثل اینکه روز خوبی میشد، و آسمان، که در هوای صبحگاهی بیدرنگ مینمود، بی ابر بود.

We leave at dawn.
سپيده دم حرکت ميکنيم

yet when we achieved and the new world dawned, the old men came out again
با این حال هنگامیکه پیروز شدیم و آفتاب جهان جدیدی که برایش میجنگیدیم طلوع کرد، انسانهای فرتوت و پیر دوباره ظاهر شدند

" Why's it have to be before dawn?
چرا بايد قبل از طلوع خورشيد باشه ؟

Shout, embrace, swing, be up at dawn
فریاد زدن، در آغوش کشیدن، پیچ و تاب دادن به بدن، سحرگاه بیدار شدن.

That first gaze of a soul which does not, as yet, know itself, is like the dawn in the sky.
این نخستین نگاه یک جان، که هنوز خویشتن را نمیشناسد مانند طلوع سپیدهدم در آسمان است.

How did he feel as that day dawned?
ایلیّا در آغاز این روز سرنوشتساز چه حسی داشت؟

Very good,God will send the dawn and we shall be all right.
بسیار خوب، خدا کند زودتر صبح شود تا چشم ما بهتر ببیند و بدانیم که چه باید کرد.

and we talked till just before the dawn
و تا قبل از طلوع آفتاب ، با هم حرف زديم

At one window the splendor of dawn was just beginning to illuminate the stifling, crowded room that served as both bedroom and laboratory
اتاق بدون هوا، هم اتاق خواب بود و هم کارگاه. هوا خفهکننده و همهجا به هم ریخته و شلوغ بود. از پنجره باز اولین نور سحر داخل میشد.

Thanks to you, it's the dawn of a new age, Harrison.
به لطف تو ، عصر جدیدی داره شروع میشه ، هریسون

When daylight dawned
وقتی روز شد

If she thought anyone would admire her, she'd be walking the streets naked from dawn till dark.
اگه می دونست که مردها خوشش ون میاد از صبح تا شب لخت تو خیابون راه میرفت.

The only unhappy person in that noisy celebration, which lasted until dawn on Monday, was Rebeca Buend'a.
تنها شخص غمگین، در میان آن همه سرو صدا و جشن و سرور که تا صبح روز بعد یعنی دوشنبه ادامه یافت، ربهکا بوئندیا بود،

Tanguito escaped from the hospital on the dawn of May 19, 1972.
تانگوئیتو در سپیده دم ۱۹ مه ۱۹۷۲ اقدام به فرار از بیمارستان کرد.

Strike Back: Project Dawn, as it is known in the United Kingdom is a ten-part British-American action television serial and is the second series of Strike Back.
حمله متقابل: عملیات سپیدهدم (انگلیسی: Strike Back: Project Dawn) یک سریال تلویزیونی بریتانیایی-آمریکایی در سبک اکشن میباشد.

Rebeca would open it wide at dawn
هر روز صبح ربکا درها و پنجرههای آنجا را میگشود

We issued from our sweaty nests and restfully prepared to sleep when, singing, a cloud of mosquitoes rolled over us: them we fought till dawn.
سپس از گودالهای خود که در آن زیر پوشش ملحفهها عرق کرده بودیم بیرون آمدیم تا بلکه بتوانیم چند ساعتی بخوابیم. اما در همین حال پشهها چون توده ابری به سوی ما حملهور شوند و تا طلوع آفتاب با نیشهای زهرآگین و سرودهای جمعی! خود، با ما مبارزه کردند.

Pre-dawn?
توي سحر ؟

When Pierre saw his neighbor next morning at dawn the first impression of him, as of something round, was fully confirmed: Platon's whole figure in a French overcoat girdled with a cord, a soldier's cap, and bast shoes was round.
چون سپیده دم روز بعد پییر همسایه خود را مشاهده کرد نخستین تأثیر شیئی گلوله مانند کام لا تأیید شد: تمام هیکل پلاتون در شنل فرانسوی و طنابی که به کمر بسته بود با کلاه سربازی و چارق گرد و مدور به نظر میآمد

i i must stay out till dawn
من من بايد تا طلوع آفتاب بيرون بمونم

The girl that left Lock Willow at dawn was a very different person from the one who came back at night.
دختری که دیروز کلهی سحر از لاک ویلو رفت با دختری که شب به آنجا برگشت خیلی فرق داشت.

gather up at dawn my melted wax
سپيده دم که شد دوباره موم هاي ذوب شده ام را پس گرفتم

Since I firmly intend to dance until dawn.
من واقعا تصميم گرفتم تا سپيده دم برقصم