(از نظر جهت یا ترتیب یا نهاد) مخالف oor Engels

(از نظر جهت یا ترتیب یا نهاد) مخالف

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

contrary

adjective verb noun adverb

Soortgelyke frases

مخالف سقط جنین عمدی
antiabortion

عدم تحمل عقاید مخالف
bigotry

(فیزیک - شیمی) پیوند یونی (پیوند شیمیایی میان دو یون که بار الکتریکی مخالف دارند)
ionic bond

استهلاک پیدا کردن (مخالف : appreciate)
depreciate

مخالف وجدانی (کسی که به واسطه معتقدات خود با جنگ مخالف است و طبق قوانین آمریکا از رفتن به جبهه معاف است)
conscientious objector

مخالف نظام وظیفه
voluntaryist

مخالف وجود هر نوع دولت و نظام حاکم
anarchist

(پرواز تقریبا عمودی هواپیما به بالا و چرخش آن و بازگشت در جهت مخالف) بال چرخی
wingover

آتانازیوس (اسقف شهر اسکندریه و مخالف مکتب آریانیزم Arianism)
athanasius

voorbeelde

تو دقيقا در جبهه مخالف پدرش هستي
You're everything his father fought against.

اما همسر او (آنابل) با این کار مخالف است.
His wife Samantha believes the opposite.

اما همهی اطرافیاناش با این کار مخالف بودند.
But every one around her disapproved.

متشکرم ، هرکي اينجا بامن مخالف بود الان مرده
thanks to you, all those who opposed me here are dead

ولی ابروان مگ چنان با حالت هشداردهنده و مخالف بالا رفتند که جو جرأت جنبیدن پیدا نکرد.
but the eyebrows went up so alarmingly that she dared not stir.

من فقط مخالف مچ اندازي تو بار دسرم هستم
I am just anti-arm wrestling in my dessert bar.

البته این امر طبیعی نیست لکن در اینجا همهچیز مخالف طبیعت است.
This may be unnatural, I don't know; but everything seems unnatural.

اینقد فاز مخالف نزن " لوچی "
Stop being such a buzzkill, Luche.

من با نظرشون مخالف بودم.
I'm against it.

ولی خون مقداری از موهایش را در جهت مخالف خشک کرده بود.
but the blood had dried just one lock into a stiff cowlick.

قاطعانه مخالف اینم که شما یا کس دیگه ای هم این کارو بکنید
I am categorically opposed to you or anyone else doing so.

آن ماشینی است که ذرات را دور یک تونل میفرستد، در جهات مخالف، با سرعت نزدیک به نور.
It's a machine that will send particles around a tunnel, opposite directions, near the speed of light.

کروز هوادار انتخاب مدرسه است و با استاندارهای آموزشی کامن کر مخالف است.
Cruz is a proponent of school choice and opposes the Common Core State Standards Initiative.

طرفدار چیزی شدن است با همان اندازه قوت که دیگران مخالف آنند.
it is to be so strongly for, as to be against.

گروههای مخالف مسلح طوایفی نهایتاً موفق شدند دولت باره را در ۱۹۹۱ سرنگون کنند.
The clan-based armed opposition groups eventually managed to overthrow the Barre government in 1991.

خدا مخالف این اعمال بد است.
God is against these bad things.

ايا عروسي همجنسگراها, کوتاه تر و بلند تر از کسانيه که با جنس مخالف ازدواج ميکنن ؟
So is a gay wedding shorter or longer than a straight wedding?

که مخالف با انرژيه اشباحه بتونه اونا را نابود کنه
in opposition to the phantom energy

بله ، مخالف يورش کشور شما به کشور خودم هستم
Yes, I'm an opponent of your country's assault on mine.

ترك كردن محل مخالف دستوراته
negatory to orders to relinquish locality

به خود اجازه داد و با صراحت عقیده خویش را که مخالف عقیده اجتماعی پترزبورگ بود ابراز کرد.
allowed herself plainly to express an opinion contrary to the general one.

فکر کردی میزارم یه مخالف عوضی هر چیزی رو که ساختم به راحتی خراب کنه ؟
You think I'm gonna let a simple fucking con ruin everything that I've built?

اما تیبو تنها بر اثر حسادت با من مخالف بود.
but Thibaut simply was jealous of me.

هركس مخالف من باشه دشمن محسوب مي شه و ناگزير بايد بميره
whoever opposes me is my enemy and will unavoidably have to die

اغلب معشوق از جنس مخالف است و عشق، جنسی است.
I contend that SEX IS SEX and LOVE IS LOVE.