(رنگ) لاجوردی oor Engels

(رنگ) لاجوردی

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

smalt

naamwoord

Soortgelyke frases

مینا یا لاجوردی فرنگی
bluebice

لاجوردی
azure · blue · bright blue · cerulean · cobalt blue · lazuline · sapphire · sky blue · sky-blue

سنگ لاجوردی
lazuli

مینای لاجوردی
smalt

voorbeelde

آسمان لاجوردی و نسیم خنک و مطبوع نوید بخش تابستان بود.
The sky was a clear, forget me not blue, and there was a feeling in the air of summer coming.

اما به دامن اوهام پناهنده میشود، هم آواز میخواند، هم نماز، و به گنبد لاجوردی نگاه میکند
but who takes refuge in illusions, and who sings and prays and gazes into the azure

نور، عطرهای زمینی را به گن دب لاجوردی بی آنکه بداند چه میکند بالا نمیبرد؛
The light does not bear away terrestrial perfumes into the azure depths, without knowing what it is doing ;

امـا زن از رنگهای استخوانی، لاجوردی، ارغوانی و زیتونی سخن به میان میآورد.
but a woman will talk of bone, aqua, teal, mauve and apple green.

لاجوردي گرفتي ؟
Did you get the lapis?

و پیرامون کوهستان سربلند، دامن وسیع افق لاجوردی را میگشود.
and around the mountain peak he opened out a vast view of the blue sky.

گوشوارههایش به رنگ لاجوردی بودند و گردن و شانهها و بازوانش نرم و لطیف به نظر میرسید.
In her ears were blue earrings and her neck and shoulders and arms were plump and smooth.

ابرهای لاجوردی در کام شب فرومیرفتند.
, the clouds went sailing over the assure heaven into the night.

خب ، اينجا نور سبز کادميومي و آبي لاجوردي داريم
I've got fluorescing cadmium green and azurite blue.

به نظر ماریوس میرسید که در میان آسمان لاجوردی شناور است.
It seemed to him that he was floating free in the azure heavens.

ایستاده، گردن افراشته و درخشان، سبعیت فوق بشری یک ملک وحشتناک عذاب را بر صفحه لاجوردی آسمان میگسترد؛
Erect, haughty, brilliant, he flaunted abroad in open day the superhuman bestiality of a ferocious archangel.

از میان شکاف ابرها فضای لاجوردی بیکران را مشاهده کرد.
between them gleamed blue infinity.

جاندارانی هستند که چون آسمان لاجوردی داشته باشند میگویند: همین بس است!
mortals, who, having the azure of heaven, say: It is enough!

اطراف محراب با خط ثلث سفید بر زمینه کاشی خشت لاجوردی آیات قرآن کریم نوشته شدهاست.
They receive their name from a black triangle of dark fur centered on their foreheads.

سفره بزرگ لاجوردی بر آسمان و سفره سبز پهناور بر زمین گسترده شده بود؛
the great blue cloth was spread in the sky, and the great green cloth on earth;

در و دیوارشان را به رنگ لاجوردی آراسته و به گل زنبق مزین کرده بودند.
were besmeared with azure and decked with fleurs delys.

آسمان پیش از غروب، لحظهای توی دریچه، مثل عسل لاجوردی مدیترانه، گل کرد.
The late afternoon sky bloomed in the window for a moment like the blue honey of the Mediterranean

یک روز زیبا در موگادیشو، زیر آسمان لاجوردی، یک بمب در ماشینی منفجر می شود.
One beautiful day in Mogadishu, under an azure blue sky, a car bomb goes off.

سایه مژهها را در زیر پلکهای لاجوردی تیره تر کنم.
a deeper tinge to the shadow of the lash under the azured eyelid.

چه آگهی لاجوردی زیبایی! سر تا پا آراسته به شعلهوریهای غر مترقب!
what a beautiful blue theatre all studded with unexpected flashes!

دستهای آلوده به ترشی شسته شده و با پیش بندهای آبی لاجوردی خشک شدند.
Pickled hands were washed and wiped on cobalt blue aprons.

که اینجا و آنجا خطوط شاخه مانند لاجوردی رنگ رنگها را نمایان میگذاشت، گونه های بچگانه و تروتازه،
here and there allowed the azure branching of the veins to be seen, joy, a cheek that was young and fresh

دیگر شب را نمیدید. آسمانی لاجوردی میدید.
He nolonger beheld the night; he beheld a blue sky.

اطلاق محض، در سایه همان صلابتش، ارواح را سوی گنبد لاجوردی میراند و در نامحدود غوطهورشان میسازد.
the absolute, by its very rigidity, urges spirits towards the sky and causes them to float in illimitable space.

حمایل لاجوردی بزرگ پسر شاهنشاه زادهاش را بر قامت خود میآزماید چهرهیی جز این نخواهد داشت.
her imperial son's blue ribbon would wear no otherface.