(عکاسی و غیره - ابزار اندازه گیری میزان تاری) تاری سنج
densitometer
تاری oor Engels
تاری
Vertalings in die woordeboek Persies - Engels
opacity
با میزان کردن این لغزان می‌توانید تاری جلوۀ گزینگان را کنترل کنید
By adjusting this slider you can control the menu effect opacity
dark
اما در آن تاری یکی گرم، اسکار لت هنوز بیدار بود.
but Scarlett lay awake in the warm darkness
cloud
En 7 vertalings meer. Besonderhede is ter wille van die beknoptheid verborge
obscurity · coma · filminess · toddy · dimness · mistiness · fog
Geskatte vertalings
Vertoon algoritmies gegenereerde vertalings
Soortgelyke frases
voorbeelde
Advanced filtering
Voorbeelde moet herlaai word.
چي باعث تب ، آب آوردن ريه و تاريِ ديد ميشه ؟
Encourages Member States to exchange information and best practice in relation to prison conditions, in particular those for women, and in relation to the effectiveness of vocational training and social reintegration measures; considers it important, therefore, to encourage and finance the involvement of the authorities and actors on the ground in the creation of innovative programmes and best practices, as well as in national and international conferences and debates, as a means of providing motivation and generating positive cooperationOpenSubtitles2018.v3 OpenSubtitles2018.v3
چون این روشنایی میگذشت، تاری کیش از نو فرامیگرفت، و آن وقت کجا بود؟ خود نیز نمیدانست.
It' s too dark in here, manMIZAN MIZAN
سفرهای بعدی انسان، شهرهای بزرگ، دریاهای خروشان، مناظر رؤیائی، چهرههای محبوب، هیچ کدام به خوبی و وضوح این گردشهای دوران کودکی، یا گوشهٔ سادهٔ باغی که همه روزه از پشت پنجره، از میان پردهٔ تاری که بخار دهان کوچک کودکی بیکار روی شیشه به جامیگذارد میتوان دید، در روح انسان نقش نمیبندد ...
Take him insideMIZAN MIZAN
... توي اين شب تاري که گرفتارش شده کمکش کن...
Number: Two per sideOpenSubtitles2018.v3 OpenSubtitles2018.v3
اندکی بعد دبیر تشریفات باشگاه رو تاری زنیط را، که از سازمانهای رقیب باشگاه پیش بران بود، فرا خواند.
But very little moneyMIZAN MIZAN
ضربان نبض مانند نخ نازکی که آن را بکشند یا مثل سیم تاری که در شرف پاره شدن باشد از زیر انگشت میلغزید.
I kind of walked over there...... and didn' t seem like anybody was home, so I walked on upMIZAN MIZAN
همین فشار باعث سردرد و تاری دید شده است.
To be eligible, proposals consisting of the three paper copies and the CD ROM must be sent by the proposer to the Commission not later than # September # for targeted, concerted actions and accompanying actionsMIZAN MIZAN
جزیرههای بوتاری تاری و ماکین نیز گویشهای ویژهٔ خودشان را دارند.
Signing EMails and Files (QualifiedWikiMatrix WikiMatrix
و من بودم که ترتیب لا تاری مراسم کریسمس ...
This is bringing about a retreat from the principles and requirements of the EU neighbourhood policy.MIZAN MIZAN
و اگر اونا را بشکني عواقب تيره و تاري داره
The additional anchorages can be used without the aid of tools, comply with the requirements of paragraphs #.#.#.# and #.#.#.# and are located in one of the areas determined by shifting the area shown in figure # of Annex # of this Regulation, # mm upwards or downwards in a vertical directionTEP TEP
بعد به من اطلاع داد که مدتی است حس میکند از تاری غلیظ یکی از چشمهایش کم شده؛ والان دیگر اطمینان بیشتری یافته.
I' ve been doing this long enoughMIZAN MIZAN
ای بانوی محتشم و طناز، کاش قادر بودم این لطف بیپایان شما یعنی این موهبت عظما را کرم فرموده و جمال بیمثال خود را در این شب تاری به من نمودهاید جبران کنم؛
I hope he doesn' t still hate meMIZAN MIZAN
میتواند همچنین به معنای تاری باشد که از سر رشد میکند.
We can prove that Cummings used Spenser to get Jack' s assassin into CTUted2019 ted2019
تار پشت تار، بعضی به کلفتی تنه چند درخت با هم، بعضی به نازکی تاری بسیار ظریف.
Knowing that she' s half fish half humanMIZAN MIZAN
کل آن منطقه را تاری محکم از فساد و جنایت پوشانده بود.
Process themMIZAN MIZAN
این نوشته تاری را در ذهن دین به صدا درآورد.
This won' t help your case, MesrineMIZAN MIZAN
راستش یکی از با حرارتترین اعضای باشگاه رو تاری که من دیدهام ذوق و حال صد در صدی را را با بارت و بورتی تبلیغ میکرد که بوی اسکاتلند زیبا و همه آن تپهماهورهای بابی برنز را میداد.
Sir, I' m not sure I can distinguish the Romulan language from VulcanMIZAN MIZAN
هنوز تاری در قلبم وجود دارد
You should free your subconsciousMIZAN MIZAN
ولی موجود پوزخند به لب، که از تاری کی ظاهر شده بود او را محکم گرفته بود. نیشش باز بود و حرف میزد ومی خندید.
Of course I was thereMIZAN MIZAN
او ماریو ای ره تاری لیرینن
This modern world takes a little getting used toMIZAN MIZAN
تاريِ ديد
Looks blond, not greyOpenSubtitles2018.v3 OpenSubtitles2018.v3
در صورت بروز تاری دید یا هر نوع اختلال بینایی باید احتیاط نمود.
We must tell what we sawWikiMatrix WikiMatrix
هری جنگل تیره و تاری را که در پهنای افق کشیده شده بود در آن سوی دروازه تشخیص داد.
You know I love you, don' t you?MIZAN MIZAN
در صورت بروز تاری دید یا هر گونه اختلال در بینایی، سرگیجه یا خواب آلودگی باید احتیاط کرد.
Where does the trail lead, Mr. Chekov?WikiMatrix WikiMatrix
تودهای عظیم از آهن و شیشه و تختههای سنگ در تقاطع دو خیابان که بالای بامش تاری از ارتعاشات سیمهای تلگراف تنیده شده بود
THE KINGDOM OF DENMARKMIZAN MIZAN
83 sinne gevind in 3 ms. Hulle kom uit baie bronne en word nie nagegaan nie.