زمزمه وار oor Engels

زمزمه وار

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

murmurous

adjektief

کلمهها، زمزمه وار و بی آهنگ، پشت سر هم به لحن آرامش بخشی بیرون میریختند.
the words, murmurous and uninflected, running together in a soothing tune.

Soortgelyke frases

(زمزمه وار) سرودن
croon

خنیاگری (زمزمه وار)
croon

زمزمه وار اداکردن
murmur

voorbeelde

زمزمه وار میگوید: من با لرد لاس معامله کردم.
I joined Lord Loss, she whispers.

بوردوفسکی زمزمه وار میگفت: حق با اوست! حق با اوست! ...
He has the right the right murmured Burdovsky.

نام او در حالی که مایه آرامش خاطر همه شده بود زمزمه وار به گوش میرسید.
his name was pronounced in a tone of relief.

زمزمه وار میگویم: این وقتی بود که او مرا گاز گرفت.
It was when he bit me, I whisper.

کلمهها، زمزمه وار و بی آهنگ، پشت سر هم به لحن آرامش بخشی بیرون میریختند.
the words, murmurous and uninflected, running together in a soothing tune.

فکر نکنم: زمزمه وار گفتم
I don't think so, I whispered.

و زیر لب زمزمه وار گفت: تاکسی!
Taxi, she mumbled.

صدایش را باز هم آهستهتر کرد و تقریباً زمزمه وار ادامه داد: راستی معتقدی که امیدی نیست؟
He dropped his voice still lower and continued in almost a whisper: Do you believe there is really no hope?

تو نمی تونی بفهمی:او زمزمه وار گفت
You can't know that, she whispered.

زمزمه وار گفتم دار ین واسه تولدم یه خو نه به هم می دین ؟
You're giving me a house for my birthday? I whispered.

لرد لاس زمزمه وار میگوید: آخرین فرصت، گروبیچ.
One final chance, Grubitsch, Lord Loss whispers.

با صدایی زمزمه وار میگویم: پس، من هیچ وقت برادر نداشتهام.
So I never had a brother, I whisper.

زمزمه وار گفت به چی فکر میکنی
What are you thinking? he whispered.

او زمزمه وار گفت
she whispered.

و با صدایی زمزمه وار میگوید: من فکر میکردم که خیلی عاقلم.
I thought I was so clever, she whispers.

او خواسته بود طی این همه سال به آواز قدیمی زمزمه وار جنگل بدهد
she had made all these years to the old crooning song of the woods

داره میاد داخل: آلیس زمزمه وار گفت؟
She's coming in, Alice murmured then.

زمزمه وار میگوید: چطوری؟
How? he whispers.

می دونی، تو می تونی به من اعتماد کنی: زمزمه وار گفت
You can trust me, you know, she whispered

زمزمه وار گفتم : رنزمه... با جیکوب... اونجا مشکلی به راش پیش نم یاد
Is Renesmee... okay... with Jacob there? I whispered.

خدمتکاران که پشت در گوش میایستادند، میشنیدند که هنگام تنهایی با صدایی زمزمه وار و عجیب چیزی میخواند.
servants, listening at the door, heard the Ambassador chanting something in an odd, sing song voice when he was alone.

خانم استنهوپ زیر لب زمزمه وار گفت:
Mr. Stanhope murmured.

زمزمه وار به اِمِت گفتم
I murmured to Emmett.

زمزمه وار گفت
he whispered.

کرنل زمزمه وار تکرار میکند: خشن.
Savage, Kernel echoes, his voice a whisper.