کراوات oor Engels

کراوات

naamwoord

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

necktie

naamwoord

strip of cloth worn around the neck and tied in the front

در بستن کراوات سفید و پوشیدن لباس تکمهدار افراطمی کردند و واقعا این کار مفید بود.
They indulged, and usefully too, in excesses in the matter of white neckties and tightly buttoned coats.

tie

naamwoord

من این کراوات قهوه ای را بر خواهم داشت.
I would take this brown tie.

cravat

naamwoord

گلولهای گونهاش را خراش داد، خون کمی روی کراوات سفیدش چگید.
One unsteady shot had grazed his cheek, and a little blood fell on to the white cravat.

Soortgelyke frases

سنجاق کراوات
scarfpin · stickpin · tie clip

آذین گردن (مانند کراوات و شال گردن و غیره)
neckwear

سوزن کراوات
tie pin

سنجاق کراوات یا یقه
breastpin

گیره ی کراوات
pin · tie tack

کراوات پهن
windsor tie

گره کراوات
knot

کراوات (واژه ی کامل تر: necktie) 2
tie

(سابقا) کراوات پهن 0
stock

voorbeelde

ما مور مراقبی هم که با کلاه و سردوشی نشسته بود مرعوب کت و شلوار و کراوات کچ چاک و شد و به او اجازه داد به قسمت تحویل بارها برود.
The Sitting Man with the cap and epaulettes, also intimidated by Chacko's suit and sideways tie, allowed him into the baggage claim section.

ما بهش يه کيک و يه کراوات ميديم
We'll give him the " tie " and the cake.

کراوات ندارم
I don't have a tie.

گلولهای گونهاش را خراش داد، خون کمی روی کراوات سفیدش چگید.
One unsteady shot had grazed his cheek, and a little blood fell on to the white cravat.

یکی از نواب او موسوم به کراوات به کوهستان گریخت.
one of his lieutenants, Cravatte, took refuge in the mountains.

پنج شنبه بايد اون کراوات پشميه مي بود
Thursday should be that paisley thing.

کت و شلوار قهوه ای تنش بود، کراوات قهوه ای زده بود، کفش و کلاهش هم قهوه ای بود.
He had on a light brown suit and a brown tie andhat to match and brown shoes.

ژاکت و کراوات
Jacket and tie.

بانک علاقه شدیدی به کت وشلوار و کراوات داره
The Bunk is strictly a suit-and-tie motherfucker.

در یک آن با سرعتی غیرقابل تصور، قوطی سیگار، دسته چک، ساعت، زنجیر آن، سنجاق کراوات، دستمال و حتی قوطی عینکش را از او میزدند.
in that one moment they took from him, with the most extraordinary rapidity, snuff box, note case, watch guard, chain, shirt pin, pocket handkerchief, even the spectacle case.

من منظورم اینه که نگاه کنید شما می توانید کراوات را ببینید، ولی شما حتی نمی توانید تصور کنید دیدن اندازه کوچک یک اتم کوچک را.
I mean look, you can see the necktie, but you can't even imagine seeing the size of a little, small atom.

از اون مدل کراوات خوشم مياد. اوه ، مرسي. يک کلکسيونش را دارم
i iike the boio tie. oh, thanks. i have a coiiection

يه دلقك سوار سانتافه با اون كراوات باريك مسخره ش
rodeo clown with santa fe string tie bullshit

به کراوات مشکیاش سنجاق کراواتی مزین به نگین الماس زده بود
in his black cravat was a diamond stickpin.

کراوات خود را صاف کرد.
and straightened his white tie.

بارتی کراوچ مردمیان سال خشک و شق ورقی بود که کت و شلوار بیعیب و نقص نویی به تن داشت و کراوات زده بود.
Barty Crouch was a stiff, upright, elderly man, dressed in an impeccably crisp suit and tie.

دفعه بعد كه اومدم ، با قيافه خشك و رسمي ميآم يک كراوات سفيد ميزنم و يک راكت تنيس دستم ميگيرم
next time lll come on stilts, wear a white tie and carry a tennis racket

کراوات کوهستان را تا لارش و بالاتر از آن هم استیلا کرده بود.
Cravatte was in possession of the mountains as far as Arche, and beyond;

برات کت و شلوار و پيراهن و کراوات نو تهيه کردم
I've got you a new suit, new shirt, new tie.

کراوات و قلم خودنویس طلا و دستمالهایی خوش بافت ،
a gold pencil, a box of most attractive handkerchiefs

کراوات رنگي اينجا محبوبه ؟
Tie-dye is popular here?

خوان سالاری تنومند با صورت براق و تراشیده و کراوات سفید آهار زده ، اعلام کرد که غذا حاضر است و بانوان برخاستند.
A stout butler, resplendent with a smoothly shaven round chin and a starched white cravat, announced that dinner was ready, and the ladies got up.

آنجا مشاهده کرد که کراوات پارهاش، قبای کهنه و فراخ و مخططش و کفشهای وصلهدارش که با سفیده تخم مرغ واکس به آنها زده بود باعث حیرت خدمتگزاران وزیر شده است.
He perceived that his ragged cravat, his long, square coat, and his waxed shoes astonished the ushers.

کراوات کوچيک شانس
It's my lucky tie.

ممکن است کراوات را هم به گردن آدم بی اندازند، نیست؟
He'll come to be scragged, won't he?