envoi oor Persies

envoi

naamwoord

A short stanza at the end of a poem, used either to address a person or to comment on the preceding body of the poem.

Vertalings in die woordeboek Engels - Persies

ایلچی

naamwoord

(فرانسه)

رجوع شود به envoy

شعر ختامی · فرستاده · نوشتار پایانی · پایان نگاشت · گفتار پایانی

Soortgelyke frases

envoy
(شعر یا توضیحی که در آخر کتاب یا مقاله و غیره برای خلاصه سازی یا توضیح و غیره آورده می شود) پایان نگاشت · (نماینده ی سیاسی) ایلچی · ایلچی · رسول · سفیر · شعر ختامی · عامل · فرستاده · مامور سیاسی · نماینده · نوشتار پایایی · پیام رسان · پیغامبر · پیک · کاردار · گفتار پایانی

envoy extraordinary
ایلچی

voorbeelde

this is aereon. an envoy from the elemental race
اين آريون فرستاده اي از نژاد المنتال

the envoy who came last time told me there were great court ladies
کارداری که دفعه قبل آمده بود بمن گفت اینجا بانوهای دربار ماهری هستند

they've been sent to serve the chinese envoys
اونها برای سرو غذای نمایندگان چینی به مهمانسرا فرستاده شدند

There, an envoy from the Levant invited them to meet Kublai Khan, who had never met Europeans.
در آن جا یک فرستاده از سرزمین شام آنها را به دیدار قوبلایخان، کسی که تا به حال با اروپاییان دیدار نداشته، دعوت میکند.

There are over 2,000 African nuns and priests in leadership positions in Europe, with more influence than some of our diplomatic envoys, operating at a fraction of the cost.
بیش از ۲.۰۰۰ راهبه و کشیش آفریقایی دستاندر کار رهبری فقط در اروپا هستند، با نفوذی به مراتب بیشتر از برخی کارگزارهای دیپلماتیک ما و دستمزدی بسیار کمتر.

really? an envoy is here?
جدا؟یک ماموراینجاست؟

But, said the envoy
ملاقات کننده گفت

When Napoleon, having finished speaking, looked inquiringly at the Russian envoy
چون ناپلئون سخنش را تمام کرد و پرسان به فرستاده روسی نگریست،

and appoint you to the post of military envoy
و به عنوان کاردار نظامي منصوبت مي کنم

and guy haines, special envoy to the prime minister
و ”گاي هينز” ، فرستاده ويژه نخست وزير

I come as an envoy, Mrs. Garth:
خانم گارت، برای این آمدهام که پیغامی برایتان دارم؛

Tell that envoy that Rome is more than just her walls.
به اون فرستاده بگيد که " رم " چيزي بيشتر از ديوارهاشه

Charles Gould had his place next to a foreign envoy, who, in a listless undertone, had been talking to him fitfully of hunting and shooting.
چارلز گولد در کنار یکی از سفرای خارجی که فارغ و بی خیال با صدایی نرم و آهسته و با هیجان در باب شکار و تیراندازی برایش حرف میزد نشسته بود.

i was praising the kitchen lady who served the envoy
من بانوی آشپزخانه را که از فرستاده پذیرایی کرده بود تشویق میکردم

make as many paper you can, before the envoy from su arrives!
تا اونجايي كه مي تونيد قبل از ورودفرستاده سو، كاغذ توليد كنيد

I can send envoys to secure loans.
من ميتونم فرستاده هايي رو بفرستم تا از منابع مطمئن وام بگيريم

baekmu, get ready and contact the kokuryo envoy
بيك مو حاضر شوو با كوكو ريو وارد مزاكر ه بشيد

But how much greater an honor it is to be sent by God as an ambassador or envoy to help people establish peaceful relations with their Creator!
اما افتخاری بس بزرگتر نصیب کسانی شده است که سفیران یا نمایندگان خدا میباشند و به مردم کمک میکنند تا با آفریدگار خود مصالحه کنند!

the envoy suffers from diabetes
نماینده از دیابت رنج میبرند

The roads to Wejh swarmed with envoys and volunteers
جاده الو جه با آمد و رفت فرستادگان و نمایندگان عشایر، داوطلبان، و شیوخ بزرگ، همچنان شلوغ شده بود.

is to send envoys to the giants.
اینکه عدهای رو بفرستی دنبال غولها.

i'm the secret envoy of general now
من ديگه الان مامور مخفي ژنرال هستم

Father, the envoy from Venice.
پدر, یه گروه از ونیز اومدن

as i was busy welcoming the envoys
چون من در این مدت درگیر استقبال از فرستادگان مینگ بودم

In July 2005, the European Union appointed Kubiš to be the EU's special envoy to Central Asia.
در ژوئیه ۲۰۰۵ اتحادیه اروپا یان کوبیس را به عنوان فرستاده ویژه اتحادیه اروپا به آسیای مرکزی منصوب کرد.