(صحبت میان دو یا چند نفر) هم سخنی oor Engels
(صحبت میان دو یا چند نفر) هم سخنی
Vertalings in die woordeboek Persies - Engels
interlocution
Geskatte vertalings
Vertoon algoritmies gegenereerde vertalings
voorbeelde
Advanced filtering
Voorbeelde moet herlaai word.
فرانز و دبرای آهسته به هم سخنی گفتند.
However, breeders, suppliers and users of non-human primates shall be inspected at least once a yearMIZAN MIZAN
تا سه روز وی و فیلیپ با هم سخنی نگفتند.
Overall budget: EURMIZAN MIZAN
باز هم سخنی بر زبان نیاورد، اما در پس آن سکوت تلاش سختی نهفته بود:
It' s not something I can talk aboutMIZAN MIZAN
در خانهمانده بودند، و بی آن که با هم سخنی بگویند، به خواندن و خمیازه کشیدن و از پنجره نگاه کردن وقت میگذراندند.
Thank you, doctor, I feel rebornMIZAN MIZAN
میترسید که نکند سلی با سخن گفتنش این وجد را از او بگیرد، اما او هم سخنی بر لب نیاورد، امّا دلش میخواست صدایش را نشنود.
I forbid you to acceptMIZAN MIZAN
سخنی هم میانشان رد و بدل شده بود؟
It used to be a better meal, now it' s a better lifeMIZAN MIZAN
زمانی با سرهای آویخته کنار هم نشستند و سخنی نگفتند.
If I Didn' t Think You Deserved ItMIZAN MIZAN
از جایش برنخاست، سخنی هم نگفت؛
He was pretty angry, huh?MIZAN MIZAN
کارها مرتب خواهد شد، او هم به مادرم سخنی نخواهد گفت.
ln two years, with my savings, I' il be worth #, # francsMIZAN MIZAN
در این مجلس میهمانی هیچ کس تا خود وزیر هم با وی سخنی نگفت.
If that' s what you want, I swear to itMIZAN MIZAN
و تا دوباره به شایر برسند، هیچ سخنی با هم نگفتنـد
You didn' t walk out hereMIZAN MIZAN
بهتر است که با او هم درباره این موضوع سخنی نگویم.
These are the sacred decrees you have betrayed!MIZAN MIZAN
سخنی با هم نمیگفتند.
I' ve been doing this long enoughMIZAN MIZAN
بی آن که سخنی با هم بگویند، گرد آتش تنکی نشستند؛
Perhaps it was music half- formedMIZAN MIZAN
فردای آن روز به زحمت اگر سخنی با هم گفتند؛
I need her case filesMIZAN MIZAN
آن هم به دلایلی که ویل سخنی از آنها به میان نیاورده بود.
Why would you think that IMIZAN MIZAN
و سخنی ندارد دیگر هم باز نخواهد گشت از اطاق خارج میشد
How about if we compare you to most people in Echota County?MIZAN MIZAN
لحظهیی چند رو به روی یکدیگر ایستادند و بی آنکه سخنی بگویند به هم نگاه کردند.
So alive, so unaware of how precarious life can beMIZAN MIZAN
راسکلنیکف اندیشید راستی در این روزها او حتی یک بار هم به من ننگریسه و سخنی نگفته است.
For the huge area of the north there are three members of parliament and two senatorsMIZAN MIZAN
سخنی از آقای کازوبن هم نمیتوانست در میان باشد،
They round the turn.Just under a mile to race from this pointMIZAN MIZAN
سپس هم، بی آن که با او سخنی گفته باشد، از آنجا رفت.
Subsequently, the financial situation improved, especially during # (profit of # %MIZAN MIZAN
وی به طرز غریبی به پسرک علاقمند بود و هر چه وی میگفت باور میکرد هیتکلیف نیز کمتر گله و شکایت میکرد ولی اگر هم به ندرت سخنی میگفت مطابق واقعیت بود و بر خلاف واقع سخنی بر زبان نمیراند .
Literature Scan Report.MIZAN MIZAN
حتی یک بار هم به فکرش خطور نکرده بود که چنین سخنی را از لبان او خواهد شنید.
Well, I got news for you, fishMIZAN MIZAN
کاترین که در بحر سعادت ناگفتنیاش غرق بود دهانش تقریباً به هیچ سخنی باز نشد. بعد هم خارج شدند و بار دیگر گفت و گوی عاشقانه و لذتبخش خود را از سر گرفتند.
Dr. Baker runs this facilityMIZAN MIZAN
سرانجام، رئیس، دست خود را به سمت جوان دراز کرده سخنی چند با فریاد گفت. جوان هم با صدائیکه اندکی ریشخند آمیز بود جواب داد:
You look like crapMIZAN MIZAN
42 sinne gevind in 4 ms. Hulle kom uit baie bronne en word nie nagegaan nie.