blood relation oor Persies

blood relation

naamwoord

A relation through birth, as opposed to marriage.

Vertalings in die woordeboek Engels - Persies

خویشاوند نسبی (در مقابل سببی)

خویشاوند هم خون

voorbeelde

The magic of blood relation is a unique thing, sir.
چون خون از آب غلیظ تره

My con artist of a blood relation, Kol, betrayed me.
برادر نامرد و شیاد من کول

No blood relation.
. بدون هيچ وابستگي خوني

no blood relation
بدون هيچ وابستگي خوني

as well as his high blood relations with his family
همچنین به سبب خویشاوندی نزدیکش با این خانواده تصمیم گرفت

Thus Stone Court continually saw one or other blood relation alighting or departing
بدین ترتیب خویشاوندان نسبی بیوقفه در حال پیاده شدن از کالسکه یا رفتن از استون کورت بودند

was a feeble emotion compared with all that was agitating the breasts of the old man's blood relations
در مقایسه با هیجان و جوش و خروش خویشاوندان نسبی مرد سالخورده بسیار اندک بود.

the young and stately gentleman who had found me almost dying at his threshold was my blood relation.
آن آقای محترم جوان و موقر که مرا در حال مرگ در آستانه در خانهاش یافته بود خویشاوند نسبی من بود.

Andy's cancer was blood-related.
سرطان اندي مربوط به خونش بود

aggravated by a bloom of complexion which told pretty plainly that she was not a blood relation
با گونههای گلگونش آشکارا اعلام میکرد از خویشاوندان نسبی نیست

For one thing, it's innately biased toward blood relations, babies and warm, fuzzy animals.
اول اینکه همدلی ذاتا متمایل به روابط خونی، بچهها و حیوانات گرم و پشمالو است.

I sat down in the porch and wept as for a blood relation
در گوشهای نشستم و درست مثل آن که برادرم را از دست داده باشم ساعتی به تلخی گریستم.

her brother Peter Featherstone could never leave his chief property away from his blood relations:
برادرش پیتر استون هرگز نمیتواند دارائی عمدهاش را به کسی بجز بستگان سببیش به ارث بدهد؛

Should you refuse the order, all of Lord Bartok's blood relations shall be executed as well.
اگر سرپیچی کنی کلّ خاندان بارتاک اعدام خواهند شد

Again, those who were no blood relations might be caught making away with things
تازه کسانی که خویشاوندان نسبی نبودند امکان داشت هنگام بردن چیزهایی غافلگیر شوند

You're blood-related.
تو با الينا نسبت خوني داري.

The long recognized blood relations and connections by marriage made already a goodly number, which, multiplied by possibilities
خویشاوندان اصلی از دیر باز شناخته شده و خویشاوندان نسبی خود جمع پرشماری را تشکیل میدادند که هرگاه خویشاوندان احتمالی غایب را هم به آن میافزودید

I am not her blood relation
ولی من هرگز با او خویشاوندی ندارم.

and through him Clyde sensed even more how really important this blood relation was.
و کلاید از حرفهای او بیش از پیش بو برد که خویشاوندیاش با ساموئل گریفیث تا چه حد پراهمیت است.

If there's a loophole, it's blood-related.
اگه راه فراری داشته باشه به خون مربوطه

At any rate some blood relations should be on the premises and on the watch against those who were hardly relations at all.
به هر حال چند تا قوم و خویشهای نسبی باید در این خانه مراقب کسانی باشند که به زحمت میشود قوم و خویش حسابشان کرد.

In local news, blood related crime is on the rise with a staggering 1 in 10 people being confronted by subsider activity in the last month.
طبق گزارشات محلي ، جرم هاي مرتبط با خون در حال افزايش بوده است طبق يک تخمين ، يک نفر از هر 10 نفر در ماه اخير با اين مساله ناخوشايند مواجه شده است

he preferred, it seemed, to enlighten her about the doings and sayings of her own blood relations rather than tell her, as he used to do, scandal about the poets.
انگار ترجیح میداد به جای آن که از رسواییهای شاعران برای ارلاندو حکایت کند از گفتار و کردار هم پایگان خود ارلاندو حرف بزند.

the while Bella and Myra, if not Mrs. Griffiths, who favored her only son in everything even topreferring him to be without a blood relation or other rival of anykind, rather warmed to the idea.
خانم گریفیث هم چندان شادمان به نظر نمیرسید، چون او همهچیز را بر وفق مراد یگانه پسر خود میخواست، و ترجیح میداد که پسرش چه به صورت خوشایند و چه به صورت دیگر رقیبی نداشته باشد. حال آنکه بلا و میرا از فکر پدر استقبال کردند.

he drifted along in a world of poetic fictions that had no body, no flesh and blood, no relation to reality.
در جهانی از تصورات شاعرانهٔ بیجان و دور از واقعیت سرگردان بود.