cuckoos oor Persies

cuckoos

naamwoord

Plural form of cuckoo.

Vertalings in die woordeboek Engels - Persies

فاختهها

common name for animals

کوکوها

Soortgelyke frases

cuckoo clock
ساعت کوکو (ساعت دیواری که صدایی همانند آواز فاخته می کند)

Great Cuckoo-Dove
کوکوکبوتر بزرگ

cloud-cuckoo-land
سرزمین اوهام · سرزمین خواب و خیال · کشور پریون

cuckoo spit insects
درازدمیان · كفحشرات · كفخسترها

cuckoo
(بانگ این پرنده) کوکو · (تقلید این صدادر ساعت های دیواری و غیره) · (جانورشناسی) فاخته · (خودمانی) خل · آواز فاخته را ایجاد کردن · احمق · تهی مغز · دیوانه · سبکسر · فاخته · لوده · کم عقل · کوکو · کوکو (انواع پرندگان تیره ی Cuculidae از راسته ی Cuculiformes) · کوکو دادن · گول

cuckoo spit
(جانورشناسی)رجوع شود به spittlebug · (گیاه شناسی) تف حشره (ماده ی کف مانندی که توسط برخی حشرات روی برگ گیاهان ترشح می شود) · تف حشره · رجوع شود به spittlebug

Pied Cuckoo-Dove
کوکوکبوتر ابلق

One Flew Over the Cuckoo's Nest
پرواز بر فراز آشیانه فاخته

ruddy cuckoo-dove
کوکوکبوتر گلگون

voorbeelde

I thought it ended at cuckoo.
من فکر ميکردم داستان با فاخته تموم ميشه

Hey, Cuckoo's Nest, the meter's running.
! سلام خُل و چل ، داره کُنتور ميندازه ها

It's like cutting the hair of a cuckoo bird.
شبيه کوتاه کردن موي سر. يه پرنده ي وحشيه

I know I wasn't late because I heard my cuckoo clock as I approached the door.
ميدونم دير نرسيدم چون وقتي وارد شدم صداي ساعتم رو شنيدم

i picked the bronze cuckoo. it's funny. you wanna see?
من يه کبوتر بلند کردم ، بامزه اس. مي خوايد ببينيد ؟

Uh, this is Super Fun Guy Cuckoo Clay.
گِل تشکیل دهنده ی سوپرفان گای

cuckoo, cuckoo, cuckoo
Cuckoo ، cuckoo ، cuckoo

He goes into the saloon where there is a cuckoo clock on the wall.
پس از آن در یک کلبه که یک ساعت دیواری بدون عقربه در آن است.

where there was the cuckoo, there is the railway car;
جاهایی که دوچرخههای کرایهای بود اکنون واگن است؛

there had arisen, apparently in the air, like the note of the cuckoo, a parrot like, Punch voiced echo of his words.
همزمان، شبیه آوای فاخته، طنین طوطیوار و پانچ مانند از گفتههای آقای بروک به ظاهر در فضا طنین افکند.

From the bells of the parish church eleven o'clock rang out and was caught up by all the other churches, with their voices clear or muffled, and, from the houses, by the dim chiming of the clock or husky cuckoos.
در کلیسای محل ساعت یازده زنگ زد، و کلیساهای دیگر از همه سو با صداهائی روشن یا زنگخورده بدان پاسخ دادند، و از داخل خانهها نیز خشخش ساعتهای لنگری و یا نوای سرماخوردهٔ فاختههای مصنوعی به گوش رسید.

You have to let go of the past, or you'll go cuckoo.
تو بايد گذشته ها رو فراموش کني... وگرنه ديوونه ميشي.

As he was finishing a dreamy fragment the cuckoo clock began to call.
هنگامیکه یک قطعهٔ خیالانگیز را به پایان میرسانید، فاختهٔ ساعت دیواری شروع به خواندن کرد.

It was like the cuckoo; in June he gets out of tune ;
مثل فاخته در ترانهای که برایش ساخته بودند: در ماه اسفند، خارج میخواند

Well... this cuckoo made me realize my father's life had to end.
خب ، اين فاخته کاري کرد پي ببرم. که زندگي پدرم بايد به سر برسه

Ted's gone cuckoo.
تد ديوونه شده

Come cuckoo.
( بيا کوکو ( نوعي پرنده

a cuckoo. didnt you hear it no
فاخته ، صدايش را ميشنوي نه

The cuckoo bird is too clever to raise its young.
پرنده ي فاخته زيرک تر از اونه که خودش جوجه هاش رو بزرگ کنه.

I'm livin'in a cuckoo clock!
بسه ، کلاغ کمتر از شما حرف ميزنه

You have to let go of the past, or you'll go cuckoo.
تو بايد گذشته رو فراموش کني.

I'd go cuckoo if I had to do the same thing over and over, day after day.
اگر خودم مجبور بودم هر چیزی را بارها و بارها و هر روز پشت سر هم تکرار کنم، حتما دیوانه میشدم.

i pegged him as slightly cuckoo too
راستش فکر کردم مردک هم يک تخته اش کم است

The cuckoo lays its egg in the strange bird's nest
فاخته ماده تخم خود را در لانه پرنده ناشناسی میگذارد

Dog showed up at the precinct with a message from Cuckoo Clock to meet at this intersection.
اين سگه با يه پيغام از طرف فاخته خانم اومد اداره پليس که برو به اين تقاطع