fastidiousness oor Persies

fastidiousness

naamwoord

The quality of being fastidious

Vertalings in die woordeboek Engels - Persies

باریک بینی

دقت گیری

مشکل پسندی

Is Mr.Rochester an exacting, fastidious sort of man?
آیا آقای راچستر نوعاً آدم دقیق و مشکل پسندی است؟

Soortgelyke frases

fastidiously
ازروی دقت گیری · بادقت زیاد · مشکل پسندانه

fastidious
اهل اه و پیف · ایرادگیر · ایرادی · بهانه گیر · دیرشاد · دیرپسند · زودبیزار · زودرنج · سخت گیر · مشکل پسند · نازک نارنجی · وسواسی

voorbeelde

But he was very tentative, fastidiously so, letting Ruth set the pace of sprightliness and fancy, keeping up with her but never daring to go beyond her.
اما خیلی آزمایشگر بود آن هم آزمایشگری سخت گیر و گذاشت روت بالاترین درجهی سر زندگی و نشاطش را نشان دهد تا او به پایش بیاید ، اما هرگز جرات جلو رفتن از او را به خود نداد.

You're not over fastidious, said the soldier.
سرباز گفت: شما مشکلپسند نیست ین.

Wherefore, it seems to me you had best not be too fastidious in your curiosity touching this Leviathan.
بنابراین به نظر من بهتر است در کنجکاوی خود نسبت به این لویاتان زیاد هم سختگیر و دیرپسند نباشید.

helping her pick her fastidious,cross patch way through the Gilly mud in imported guipure lace shoes
به او کمک کرده بود که از گلولای بگذرد،

Tom is fastidious.
تام ایرادگیر است.

that she was young and fastidious in her tastes
همه را معلوم گردید که این زنی جوان و ظریفی است.

He returned more fastidious than when he left
خیلی خوشپوشتر از زمان رفتنش، برگشت.

He was at the same time haughty, reserved, and fastidious, and his manners, though well bred, were not inviting.
اما دارسی متکبر، نجوش، سختگیر و مشکـلپسند بود، و رفتارش با اینکه مودبانه بود کمی تـوی ذوق میزد.

a young man whom any woman not fastidious might like.
از آن جوانها که هر زنی اگر سختگیری را کنار میگذاشت از او خوشش میآمد.

but she, for her part, had remained indifferent and fastidiously critical towards both fresh sprig and faded bachelor.
اما خود در برابر جوانان شاداب و تندرست و میان سالان پژمرده بی تفاوت مانده و هیچ یک را نپسندیده بود.

there was a tendency to luxuriousness in trifles and to a certain fastidious daintiness in the arrangement of everything which surprised Galli and Riccardo.
گرایشی به تجمل در جزئیات و تمایلی به خوش سلیقگی در نظم همه چیز وجود داشت که گالی و ریکاردو را به حیرت انداخت.

My sister Beth is a very fastidious girl, when she likes to be,' said Amy, well pleased at Beth's success.
ای می که از پیروزی خواهرش در خنداندن فرانک احساس غرور میکرد پاسخ داد: خواهر من وقتی که بخواهد واقعاً موجود تقصیر کنندهای ! است .

A fastidious delicacy had prevented him.
نوعی ظرافت مشکل پسندانه او را از این کار باز داشته بود.

Maxim, of all people, who was so fastidious.
از همهی آنها بدتر و عجیبتر همین ماکزیم است.

He was fastidious, and, aiming at something he did not quite fully grasp, was constantly dissatisfied with his work as a whole
مردی دقیق و سریعالانتقال بود و چون به چیزی نظر داشت که آن را به خوبی در نیافته بود، پیوسته و به طور کلّی از کارش ناراضی بود

They could not rise above the fastidious atmosphere which they had created, and like all cliques, they had ended by losing all sense of real life.
دیگر نمیتوانستند از آن محیط تصنعی که برای خود ساخته بودند به درآیند؛ و مانند همهٔ انجمنهای دربسته، سرانجام معنای زندگی واقعی را به کلی از یاد برده بودند.

;I would not be so fastidious as you are,; cried Mr. Bingley, ;for a kingdom!
بینگلی بلند گفت: پادشاه هم به اندازه تو سخت نمیگیرد!

Shortly afterwards Marfa and Grigory reported to Fyodor Pavlovitch that Smerdyakov was gradually beginning to show an extraordinary fastidiousness. He would sit before his soup, take up his spoon and look into the soup, bend over it, examine it, take a spoonful and hold it to the light.
بزودی گری گوری و مارفا به ارباب خود گزارش دادند که اسمردیاکف بیش از پیش از همه چیز متنفر میشود و روش حیرتانگیزی پیش میگیرد چنانچه در مقابل آب گوشتش درحالیکه قاشق بدست دارد مدتی به فکر فرو میرود و سپس سعی میکند در آب گوشت چیزی پیدا کند و هنگامی که چیزی یافت به دقت آن را ورانداز میکند و در روشنائی به آن خیره میشود.

had the fastidious soul of an experienced woman.
روح مشکل پسند زنی با تجربه را داشت.

He held it between finger and thumb, fastidiously, somehow distastefully, as though it had been a spoon of medicine.
حالت چهرهاش چنان بود که گوئی قاشقی دوای تلخ و بدمزه را به کسی تعارف میکند.

But he was very tentative, fastidiously so,
اما خیلی آزمایشگر بود آن هم آزمایشگری سخت گیر

His luxurious home had rendered him daintily fastidious about personal cleanliness,
خانه پرتجملش او را نسبت به نظافت شخصی سخت مشکل پسند کرده بود؛

Even in high school he was fastidious about his appearance.
او در دوران تحصیل و در مقطع دبیرستان به شدت تحت تأثیر معلم نمایش خود قرار گرفت.

You are fastidious, Chateau Renaud,
شاتورنور شما خیلی سخت گیر هستید

he was also its most fastidious man.
بلکه خوشپوشترین آنها نیز محسوب میشد.