(جواهر سازی) آرایش نزدیک به هم نگین ها (به طوری که فلز پیدا نباشد)
pave
هرچیز که مردم را به هم نزدیک کند
bond
به هم نزدیک کردن (در برابر: abduct)
adduct
مسابقه ای که نتیجه ی آن آنقدر نزدیک به هم است که برنده را از روی عکس یا فیلم تعیین می کنند
photo finish
(اتومبیل) تمایل چرخ ها به طرفین (وقتی بار اتومبیل سبک است پایین چرخ ها به هم نزدیک تر است تا بالای آنها: positive camber -وقتی بار اتومبیل سنگین است عکس این موضوع صادق است : negative camber)
camber
(واقع در مرکز زلزله یا نزدیک به آن) لرزه کانونی (epicentral هم می گویند)
epifocal
به مکان یک کلمه نسبت به کل کلمات دیگر متن، اشاره میکند (ارزش مکانی). این عامل را میتوان اینگونه هم تعریف کرد که یک کلمه چقدر به بالای صفحه نزدیک است.
Keyword prominence
نزدیک به هم
close · neighboring
voorbeelde
wedstryd woorde
Advanced filtering
Voorbeelde moet herlaai word.
اگر دو طرف از نظر توانایی نزدیک به هم باشند، نتیجهٔ جنگ احتمالاً یک پیروزی پیروسی است.
Value of the net load below which the use of the weighing results may cause an excessive relative error in the totalization resultWikiMatrix WikiMatrix
در زیر شنل بسیار نزدیک به هم راه میرفتند مبادا کسی آنها را ببیند.
The status of the Group in the territory of the host governement shall be governed by a Headquarters Agreement between the host government and the GroupMIZAN MIZAN