(برای شستشو و غیره) اسفنج oor Engels

(برای شستشو و غیره) اسفنج

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

sponge

verb noun

Soortgelyke frases

(جانورشناسی) اسفنج (موجودات آبزی و بی حرکت و حفره دار شاخه ی Porifera)
sponge

(در دریا) اسفنج گیری کردن
sponge

(پزشکی - میله ای که سر آن پنبه یا اسفنج دارد و با آن دوا به ته دهان و گلو می مالند) گلو پاک کن
probang

اسفنج هم نهشتی (در فضاناو و غیره به کار می رود)
syntactic foam

پرورش اسفنج
sponge culture

(روزنه ی تنه ی اسفنج که آب از آن عبور می کند) دهانچه
osculum

(به ویژه مرجان ها و اسفنج ها) گیاه سان
zoophyte

(گیاه شناسی) قارچ مورکلا (جنس Morchella که اسفنج مانند است)
morel

(شخص یا کشتی) اسفنج گیر
sponger

voorbeelde

من نخود فرنگی منجمد با اسفنج گیر آوردم
I got frozen peas and a sponge.

تو عشق اون رو مثل يه اسفنج جذب ميکني
like a sponge.

او دو تا اسفنج به دست داشت، و بعدها دو تا هم به زانوهاش میبست.
She had two sponges in her hand, and then she had two tied to her knees.

مثل يه اسفنج نفوذ پذيره
Porous as a sponge!

اسفنج هاي عظيم غذا را از آب سرد جدا مي کنند
Giant sponges filter nourishment from the cold water.

خيلي شگفت انگيزه به نسبت اينکه يه اسفنج سخنگوئه
Surprisingly profound for a narrative about a sponge.

مقداری شیشههای کوچک و اسفنج و شانه و ماهوت پاککن و تکههای پارچة فلانل ؛
a number of small bottles, sponges, combs, brushes, bits of flannel, little pairs of curling irons, and other instruments,

شوخی میکنم I' m joking. میرم قهوه درست کنم- صبرکن ، اسفنج-- I' ll make some coffee
I' m joking.- I' il make some coffee.- Wait

هر وقت که دیدی خون جاری شد مثل من آن را با اسفنج پاک کن.
you will sponge the blood as I do when it returns:

آهسته پرسید: در اطاقت اسفنج داری؟
Have you a sponge in your room? he asked in a whisper.

احساس میکرد مغزش مثل یک اسفنج فشرده شده است.
His brain felt like a wrung sponge.

بیاید بریم سراغ اسفنج.
Let's go to a sponge.

مي خوام يک چهارمشو با اسفنج پر کنم
I want to fill a quarter of it with foam.

بذار اسفنج بادومي بكنيم تو شلوارش و بزنيمش!
Let's put Styrofoam peanuts down his pants and kick him!

اسفنج خيس شد
soak the sponge

اسفنج داري ؟
You got... you got a loofah?

من نميدونستم كه اسفنج بايد حتما خيس باشه
i didnt know the sponge is supposed to be wet

اسفنج را گرفت؛
He took the sponge

معجونی بود که تکههای اسفنج مانند صورتی رنگی هم در آن بود.
which, in among its general sloppiness, had cubes of spongy pinkish stuff

این اسفنج اشباعناپذیر،
that devourer sponge

" وقتی میری تو یه خونه و شلوارت " پُر از اسفنج هست ، پس اسهال داری!
" When you're sliding into home and your shorts are full of foam, diarrhea. "

چرا اون اسفنج را ميذارن روي سرش
whys he putting that sponge on his head

خيلي شگفت انگيزه به نسبت اينکه يه اسفنج سخنگوئه
surprisingly profound for a narrative about a sponge

اغلب گمان میکرد به جز یک اسفنج پر از احساسات انسانی چیز دیگری نیست.
she often felt she was nothing but a sponge sopped full of human emotions.

سپس اسفنج خشک میشد و در جایی نگهداری میکردند.
Then, they chased Cy and have him cornered on a cliff.