(ظاهر یا جنبه یا ویژگی هر چیز) سیما oor Engels

(ظاهر یا جنبه یا ویژگی هر چیز) سیما

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

facies

naamwoord

Soortgelyke frases

سپید سیما
lilied

(داوری شخصیت و ویژگی های فکری از روی قیافه و ساختمان بدنی) سیما سنجی
physiognomy

(جمع) سیما
feature

(به ویژه مرد) خوش سیما
handsome

زن بسیار بد سیما
gorgon

(مهجور) خوش سیما
tall

سیما شناسی
physiognomy

(زمین شناسی - پوسته ی زیرین زمین که از سنگ آذرین بوده و در زیر کف اقیانوس ها و اقلیم ها قرار دارد) سیما
sima

(فرهنگ عامه) روح خبیث و زشت سیما
goblin

voorbeelde

هان ای پهلوان افسرده سیما، مبادا از این قفس که ترا در آن مقید ساختهاند آزرده شوی!
O Knight of the Rueful Countenance, let not this captivity in which thou art placed afflict thee

تحلیلی: میپرسد که چرا ما به دنبال سیما و ساکنان در یک منطقهٔ خاص جغرافیایی میگردیم.
Analytical – Asks why we find features and populations in a specific geographic area.

زو سیما را می گوئی؟
You speak of Father Zossima?

زو سیما درحالیکه با وجود رنج جانکاهش همچنان متبسم به آنان نگاه میکرد
But though suffering, he still looked at them with a smile

فصل دوم مراحلی از زندگی زو سیما، پیر صومعه که به حال روحانیت رخت از جهان بر بست.
Notes of the Life of the deceased Priest and Monk, the Elder Zossima

هرکسی او را میدید از این سیما تعجب مینمود
Every one looked with astonishment on that grave and severe face

سیما ، I'II teII شما یک Iine وارد شده است.
Seema, I'll tell you an imported line.

خوش هیکل و خوش سیما،
well grown and well looking

دست زو سیما را بوسید و با چهره جدی و استواری به آرامی بجای خود بازگشت.
and kissing his hand went back to his place in silence. His face looked firm and earnest.

زو سیما ناگهانی زنی را که هنوز جوان بود
He pointed to a woman by no means old

سیما منو ندید و برا همیشه رفت
Sima didn't see me and went forever.

ب اثر کتاب مقدس در زندگی زو سیما
b Of the Holy Scriptures in the Life of Father Zossima

او مایهٔ افتخار و مباهات صومعه است. زو سیما!
The honor and glory of the monastery, Zossima.

داستان تعظیم زو سیما در مقابل دیمیتری فیودورویچ برادرت.
That bowing to your brother, Dmitri.

در آن سیما ، گویی نور حیات وجود نداشت انگار که دردی بزرگ از آن بیرون میریخت .
It was drained of life's blood and there was a pinched look about the nose.

قیافه و سیمایی عادی داشت و چنین مینمود که میشد پنداشت در جوانی مردی خوش سیما بوده است.
His features were regular, and it was possible to imagine that in his youth he had been good looking.

را فلز بسیار خوش سیما بود و در میکدهها و بارها پرسه میزد.
Raffles was the rather thick set Adonis of bar rooms and back parlors.

زو سیما پرفیر را مأمور کرده بود این پول را به بیوهزنی
The elder had sent Porfiry the evening before to a widow

باید دانست کشیش تراپونت چنانچه همه میدانستند از پیر زو سیما متنفر بود.
As every one was aware, Father Ferapont particularly disliked Father Zossima.

پیر زو سیما بر اثر مجسم کردن این منظرهٔ دل خراش پیشانی خود را بزمین زد
So Father Zossima flopped down to be ready for what may turn up.

زو سیما بر پلهٔ دوم نشست
The elder sat down on the lower step.

! از مرکز سیما ، سیلوستر داد
Good point, Professor Obvious.

ژزف، آن کشیش مهربان و کتابدار صومعه که زو سیما علاقهٔ خاصی به وی داشت
Gentle Father Iosif, the librarian, a great favorite of the dead man's

ج خاطرات جوانی زو سیما هنگامی که هنوز کشیش نشده بود
c Recollections of Father Zossima's Youth before he became a Monk.

بلکه به صورت داستانی از تعدادی عروسکهای بی چهره و سیما درآورد.
rather than a group of living people