(قدیمی - برای بیان تاسف یا تعجب) افسوس oor Engels

(قدیمی - برای بیان تاسف یا تعجب) افسوس

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

alack

tussenwerpsel

Soortgelyke frases

(قدیمی) افسوس
rue

(اسپانیایی - جنوب غربی ایالات متحده - حرف ندا به نشان تعجب یا افسوس) هیهات !
caramba

جهان افسوس
weltschmerz

(فرانسه) افسوس
helas

(صدای حاکی از بی صبری یا آزردگی یا افسوس که با زدن زبان به پشت دندان های جلو ایجاد می شود) نوچ !
tut

افسوس خوردن
deplore · dwell · lament · mourn · regret · rue · sigh

افسوس انگیز
lamentable · pathetic · regrettable · rueful · sorry

افسوس داشتن
bemoan

افسوس !
caramba · ochone · wirra

voorbeelde

افسوس که زحمتش ون به هدر رفت!
Well, that's too bad.

تو يکي از افسوس هاش بودي.
You were his one regret.

" دشمن بايد افسوس بخوره. "
" The enemy shall regret. "

چقدر افسوس خورد که مثل دخترهای دیگر شباهت این را ندارد
The only thing she regretted was not having the courage of other harassed maidens

افسوس بعد از پيروزي ؟
Victor's remorse?

غصه و افسوس رو فراموش نکن.
Don't forget pining and regret.

چه مردهایی که با یک آشنایی کوتاه تصمیم به ازدواج گرفتهاند و بعد یک عمر افسوس خوردهاند!
How many a man has committed himself on a short acquaintance, and rued it all the rest of his life!

افسوس یه پاسخ سالم و طبیعی به شرایط انسانه
Remorse is a healthy and natural response of the human condition.

اگه اون معادن رو بفروشي ، بقيه عمرتم افسوس خواهي خورد
You sell those mines, you'll regret the rest of your life, too.

همیشه افسوس میخورم که نتوانستم به خواهرزادهام کمک کنم.
I will always regret that I couldn't be there for my nephew.

این دریغ و افسوس، این درد، کم کم تخفیف یافت.
Her regrets, and her sorrow, grew less acute with time.

واقعاً افسوس که من هم حال درستی ندارم.
It is a pity, for I'm in the humour too.

افسوس که بايد همه اينها به سرعت فروخته بشه
It's a pity to liquidate all this.

اما افسوس که «کسی آن مرد فقیر را بیاد نیاورد.»—جامعه ۹:۱۴-۱۶.
Sadly, though, “no man remembered that needy man.” —Ecclesiastes 9:14-16.

ری بین با ملایمتی غیرعادی اظهار داشت: افسوس که میر وین!
I am sorry you're going, said Rybin in an unusually mild tone.

افسوس که نمیتوانی با او آشنا شوی.
pity I can't introduce you to him now.

افسوس که باد هوشیار نقشه دیگری طراحی کرده بود
Alas, the clever north wind had other plans.

افسوس ميخوري ؟
Any regrets?

ولی افسوس که باید بلافاصله برویم.
'But we must be going at once, I'm afraid.

من افسوس ميخورم که چرا قبلا اينطوري نبودم
i regret the deeds honesty

من اصلا افسوس اين قضيه رو نمي خورم!
I don't regret it at all!

و افسوس میخورم
and I regret

ـ افسوس براي که ؟
Pity for who?

تئودن گفت: افسوس! و این همه را از روی تیزبینی میگوید.
'Alas! he speaks all too shrewdly,' said Thjoden.

همه بحث میکردند، فریاد میزدند و صداهایی حاکی از افسوس و شگفتی برمیآوردند.
Everyone was talking, shouting, exclaiming;