cruddy oor Persies

cruddy

adjektief

(slang) Full of crud

Vertalings in die woordeboek Engels - Persies

کثیف

adjektief

voorbeelde

This place is totally cruddy.
در کل اينجا مثل يه آشغالدونيه.

Aw, who needs a cruddy knife anyway?
ولمون کن بابا ، آخه کي به اين چاقو ها نياز داره ؟

Your cruddy head on a silver platter.
کله ي خام جنابعالي رو يه سيني نقره اي!

=the timer was cruddy.
چاشنی زمانی بمب خراب بود

Uh, pretty cruddy, to be honest.
راستش رو بخوايد ، زياد خوب نيستم.

and everything came up in a loose rush and he crawled away from the steaming mess crying and hating the cruddy taste in his mouth and nose.
هرچه که درمعده داشت، با عجلهای بدون توقف بالا آورد و بعد درحالیکه طعم مشمئز کنندهای دردهان و بینیش بود پا به فرار گذاشت.