victory oor Persies

victory

/ˈvɪktərɪ/ werkwoord, naamwoord

The state of having won a competition or battle.

Vertalings in die woordeboek Engels - Persies

ظفر

naamwoord

an instance of having won a competition or battle

He had a lady's waist, a victorious manner of trailing his sword and of twirling his mustache in a hook.
اندامی ماد مو ازلی، شمشیر بستنی ظریف و ظفر آمیز، و سبیلی باریک و برگشته داشت.

پیروزی

naamwoord

an instance of having won a competition or battle

Victory attained by violence is tantamount to a defeat, for it is momentary.
پیروزی با خشونت به دست آمده یک شکست است، چرا که لحظه ای است.

فتح

naamwoord

In victory or defeat, they were their boys.
در فتح یا شکست. اینان فرزندان آن مردم بودند.

غلبه · فیروزی · موفقیت · نصرت · چیرگی · piruzi · چیری · کامیابی · طاق نصرت

Soortgelyke frases

victorious
برنده · فاتح · فاتحانه · فریاد پیروزی · مظفر · منصور · پیروز · پیروزمند · پیروزمندانه · چیره

Hands of Victory
شمشیرهای قادسیه

pyrrhic victory
(پیروزی توام با تلفات و خسارات زیاد) برد پر زیان · برد برابر با باخت · پیروزی بی فایده · پیروزی شکست آمیز

cadmean victory
پیروزی توام با تلفات و ضایعات سنگین · پیروزی گرانبها

Ebrahim Victory
ابراهيم ويكتوري

victoriously
با پیروزی · مظفرانه

Escape to Victory
فرار به سوی پیروزی

Victory Day
روز پیروزی

victoriousness
ظفر · پیروزی

voorbeelde

i really want to lead this war to victory
من واقعا دوست دارم كه اين جنگ رو ببريم

Hence, from a human point of view, their chances of being victorious would seem remote.
بنابراین، از دیدگاه انسانی بعید به نظر میرسید که شانسی برای پیروزی در مقابل آن دشمنان جنگاور داشته باشد.

In other words, what is important is not the number of rounds each player has won yet, but the number of rounds each player still needs to win in order to achieve overall victory.
به عبارت دیگر، آنچه که اهمیت دارد تعداد دورهای برده شده توسط هر بازیکن نیست، بلکه تعداد بردهایی است که برای رسیدن به پیروزی نهایی لازم دارد.

If the sides are nearly evenly matched, the outcome of a war of attrition is likely to be a Pyrrhic victory.
اگر دو طرف از نظر توانایی نزدیک به هم باشند، نتیجهٔ جنگ احتمالاً یک پیروزی پیروسی است.

as a broken spar is suffered to float away disregarded after a naval victory.
درست مثل تیر شکسته کشتی که پس از پیروزی در نبردی دریایی بی توجه به حوادث پیرامونش بر آب شناور و دور و دورتر می شود.

So, a kind of victory there, too, considering that the Volturi had never been seriously challenged in millennia.
پس، در نظر گرفتن اینکه ولتوری در طی هزار سال تا به حال هرگز به طور جدی مبارزه نکرده بود هم یک جور پیروزی حساب میشد.

“At first, it certainly seemed like a great victory for the enemy,” admitted Isabel Wainwright.
ایزابل وِین رایت چنین تصدیق کرد: «در ابتدا، به نظر پیروزیای بزرگ نصیب دشمن شده بود.

But there was Vice President MacLeish this morning turning it into a victory lap.
ولی امروز صبح ، معاون مک لیش کُشته شدنشو یه پیروزی قلمداد میکرد

He will first go to Shaniwar Wada to celebrate his victory over the Nizam.
اول به شانيوار وادا خواهد رفت تا پيروزي اش بر نظام را جشن بگيرد

[Supporters of Iran's President Hassan Rouhani carry pictures of him as they celebrate his victory in the presidential elections, in the streets of Tehran, Iran, May 20, 2017.]
[حامیان رییسجمهور ایران حسن روحانی در حال حمل تصاویر او در جشن پیروزی او در انتخابات ریاست جمهوری در ۲۰ ماه مه ۲۰۱۷ در خیابانهای تهران، ایران. ]

As she listened to their recital of future victories, she involuntarily sighed with an unknown sorrow But what touched her above all was their simplicity, their beautiful, grand, generous unconcern for themselves.
وقتیکه در باب آن حرف میزدند بیاراده آه میکشید یادست خوش غصه مجهولی میگشت اما آنچه مخصوصا در او تأثیر داشت سادگی و از خودگذشتگی بینظیر و کریمانهٔ آنها بود.

19 After the victory at Gaugamela, Alexander went on to take the Persian capitals Babylon, Susa, Persepolis, and Ecbatana.
۱۹ اسکندر پس از پیروزی گوگمل عازم فتح پایتختهای پارس، یعنی بابل، شوش، تختجمشید (پرسپولیس)، و اکباتان شد.

We've already won a great victory, Admiral.
ما قبلا يك پيروزي بزرگ بدست آورديم آدميرال

Lord Loss's breath thickens the closer he gets to victory.
لرد لاس هر چه به پیروزی نزدیک میشود، سنگین تر نفس میکشد.

Well, she'd have to bear it meekly, much as she disliked it, if she expected to snatch victory from this debacle.
باید با خونسردی او را تحمل میکرد، حتی اگر دلش نمیخواست، اگر انتظار داشت بر او پیروز شود باید شکیبایی به خرج میداد.

(b) Who received credit for this victory?
ب) در این پیروزی چه کسی میبایست مورد تمجید قرار میگرفت؟

Harry's victory faded from his mind as he watched.
آن منظره فکر پیروزی را از سر هری بیرون کرد.

What a victory for love!
براستی که چه پیروزی بزرگی برای محبت حقیقی!

And in the cable game, that's already a victory.
بر اساس این داستان مسابقات المپیک یادبود این پیروزی میباشد.

This victory...
" همگان غرق شادي شده اند "

" My beloved is on the march to succeed for a cherished victory "
" عشق من در راهه تا پیروزی هاشو به ارمغان بیاره " کاري از باليوودي ها ، مترجمين:

Your victory gained respect for all chinese people.
پيروزي تو احترام رو به همه ي مردم چين بازگرداند

But soon will come Jehovah’s victory.
اما بزودی پیروز شود یاه

(Ephesians 6:10) After giving that counsel, the apostle describes the spiritual provisions and the Christian qualities that enable us to come off victorious. —Ephesians 6:11-17.
( اَفَسُسیان ۶:۱۰) وی در ادامه، به شرح ابزار جنگی یا به عبارت دیگر خصوصیاتی پرداخت که پیروزی ما را در جنگ با این شیاطین تضمین میکند. — اَفَسُسیان ۶:۱۱-۱۷.

If they got one of us, that's a victory for them.
اگه اونا يکي از ما رو گرفتن يه پيروزيه براي اونا