(اسب و قاطر و غیره) چموش oor Engels

(اسب و قاطر و غیره) چموش

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

outlaw

verb noun

Soortgelyke frases

(اسب و غیره) چموش شدن
bolt

چموش و شیطان
puckish

(دارای چشمانی که دو دومی زند و سبع می نمایند) چموش چشم
haggard

چموش نبودن 2
pull

(اسب) چموش
mean

(برای کنترل کردن اسب چموش) انبرک بینی (وسیله ای که در دماغ اسب برای مهار قرار می دهند)
barnacles

چموش
balky · coltish · crisp · diaper · fractious · frizzly · frizzy · handful · indocile · intractable · jib · jumpy · kinky · napkin · nappy · refractory · restive · rogue · rowdyish · ungovernable

(جانور) چموش
rebellious

(نادر) چموش
churlish

voorbeelde

چموش, لجباز
Cantankerous, stubborn.

اما حالا چموش و چلاق از آب درآمده.
but now it has turned out vicious and lamed itself.

پدر زمزمه کرد درس مثل یه مادیون چموش
So goddamn sassy, Pa murmured.

چون اسبی رمیده و چموش یکوری رفت،
sidling like a vicious horse

آه کشید و گفت: یک قاطر چموش طلایی است.
He sighed: She' s a mule worth her weight in gold.

درست مانند بچه الاغها دارند چموش بازی در میآورند.
running wild just like donkeys.

اون قاتل سریالی یخورده چموشِ نه ؟
That Windows guy is a bit of a handful?

نه تنها اسبی چموش بلکه گونهای بیماری به ارمغان آورده بود
he had brought back not only a bad bargain in horse flesh

ولی خر آنقدر وحشی و چموش شده بود
but he is already so wild and shy

حالا فهمیدی که هانری چه ولد چموش حرامزادهای بود؟
That's the kind of a bug Henry was

مکفرسن باز آن مادیان پیر چموش را داد دست تو؟
Did MacPherson give you the crotchety old mare again?

ممکن است اسبهاتان چموش باشند.
Your horses perhaps are mettlesome.

لجوج و چموش در گوشهای نشسته بود.
He stayed sitting in his corner, obstinate.

سوار بر یک اسب گلهی ابلق، جانوری چموش، راه افتاده بود که از اسبهای دیگر میرمید.
He himself rode a hardmouthed piebald stock horse, a mean tempered beast with a will of its own and a ferocious hatred of other horses.

مگر میشد همهی ما سر جایمان بنشینیم در حالی که هواپیما مثل اسبی چموش رم کرده بود؟
Are we all supposed to just sit here while the plane bucks like an out of control horse?

گفت: پدرت حق دارد که میگوید تو درست به قاطر چموش میمانی.
Your father is right when he says that you are a mule, she said.

اسبم چموش از آب درآمد
a horse has turned out badly

در این موقع سرهنگ آئورلیانو بوئندیا سوار بر یک قاطر چموش و گلآلود به آنجا رسید.
Colonel Aureliano Buend'a arrived on a muddy mule.

اين چرخه چموش تمامي نداره
will nothing end this vicious cycle

حالت چهرهاش از دهان کوچک و فشردهاش، چشمهای براق و خشمگینش به مال بچههای شیطان و چموش شبیه بود.
it wore the truculent look of a bad child's, the mouth held tight and small, the little eyes half scowling, half petulant.

اشتباه میکرد، چون که طولی نکشید که یکی از همان موجهای ولد چموش آمد و مرا شست و برد.
he was mistaken about that, for pretty soon all of a sudden along comes a regular ripper and washed me overboard.

من نمی گم که اینکه با ماسات بره، اگه خوب تو نخش بری نیست، اما پیش اون ولد چموش بره است.
I don't say that ourn is lambs, because they ain't, when you come right down to the cold facts; but they ain't nothing to THAT old ram, anyway.

همواره تمایل داشت باور کند با خرید یک اسب، که همیشه چموش از کار در میآمد، پول خوبی به دست خواهد آوردــ
he was always prone to believe that he could make money by the purchase of a horse which turned out badly though this

در نتیجه همانطور که پدرش در زمینهای حاصلخیز برادر زن، مشغول اخته کردن گاوهای نر جوان و رام کردن قاطرهای چموش بود،
So that while he went about castrating calves and taming mules on the prosperous lands of his in laws

گاریچیها با بازوان لخت، افسار اسبهای چموش را که به زمین سم میکوبیدند و به طرف مادیانها شیهه می کشیدند در دست داشتند.
Plough men with bare arms were holding by the halter prancing stallions that neighed with dilated nostrils looking towards the mares.