(در گل و لای یا برف و غیره) گیر کردن oor Engels

(در گل و لای یا برف و غیره) گیر کردن

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

flounder

verb noun

Soortgelyke frases

(در یخ گیر کرده) یخ گرفته
icebound

کانون گیر کردن یا شدن
focalize

(در شانه کردن موی سر و پاک کردن پنبه و غیره با دستگاه شانه زنی) مو یا الیافی که در شانه گیر می کند
combings

(اتومبیل - ترمز یا دنده و غیره) گیر کردن
lock

دارای گیر یا گرفتگی کردن
hamper

بهم گیر کردن
intertangle

(دستگاه لوله مانندی برای دیدن و درمان درون نای و نایژه و یا برای درآوردن چیزی که در آنجا گیر کرده) نایژه بین
bronchoscope

سایه گیر کردن
eclipse

کارآفرینی بازده گیر کردن
featherbed

voorbeelde

احتمالش هست که این گرد و خاک باعث گیر کردن ماشین بشه
There's a chance all this dust might clog the press.

ظاهرا ، اونا گير کردن منظورت چيه ؟
Apparently, they're stuck.

صداي مردمي كه اون بالا گير كردن رو ميشنوم.
There's a ton of people stuck up there.

درست مثل گير کردن اينجا ميمونه
Just like you're trapped over here.

ممكنه اسيب ديده باشيد خوبه كه از گير كردن تو جاهاي تنگ ترسي نداريد
you could have an injury. be glad you're not claustrophobic

گير کردن تو کهربا
Trapped in that amber.

حالا ، اونا يه ذره گير کردن
Now, they're stock's a little bit down, but they're not.

و شنيدم که همشون زير خاک گير کردن و مردن.
And I heard they all got buried.

مثل پشه هايي مي مونن که تو پشه گير، گير کردن
if this was some sort of attack, why not

پاهام هم گير کردن
My legs are stuck as well.

پشت سر من بيش از چهارصد وسيله ي نقليه يا داغون شدن يا گير کردن
Over 400 vehicles lay wrecked orstuck.

درسته... سربازهایی که تو آریزونا گیر کردن, زنده هستن ؟
Is it true... men are still trapped alive inside the Arizona?

اونام گير کردن
They're hung up, sir.

پاهام گير کردن
My legs are stuck.

پدر و مادرم بخاطر جرم هاي اون تو کهربا گير کردن
Mothers and husbands trapped in amber because of the crimes he committed.

هنوز دو تکه از گلوله در قسمت استخواني گير کردن.
Two bullet fragments are still lodged there in the bony portion.

و گير کردن بين اينکه کي خوبه و کي بده راه خوبيه که بتوني خودتو به کشتن بدي
Getting confused about who's good and bad is a good way to get yourself dead.

بچه ها توي باد شديد گير کردن
The boys have hit a bit of high wind.

زمين گير کردن نگهبان ها
Cripple the guards.

کروات خطر گیر کردن در اشیاء مختلف رو به همراه داره
Neckties carry the risk of getting caught on things.

از طرف فرشته هاي مرتديه که از زمان طاعون رو کره زمين گير کردن
It's from renegade angels that have been stuck on Earth since the plagues.

گير كردن اصطلاح درستي براش نيست بيشتر شبيهه اين ميمونه كه بگيم ديگه كار نميكنه
''stuck'' is a literal term. it's more like ''not moving''

و به این شکل گیر کردن یعنی فلج شدن، فشار روحی، حتی احتمالا افسردگی.
And being stuck like that means stasis, stress, possibly even depression.

که تو ماشين گير کردن و " کوجو " خودشُ ميندازه رو شيشه جلوي ماشين ؟
Did you get to the part where Cujo throws himself at the car?

درها گیر کردن
The door's jammed!