impregnant oor Persies

impregnant

adjektief, naamwoord

Not pregnant; unfertilized or infertile.

Vertalings in die woordeboek Engels - Persies

ابستن

ابستن کننده

اشباع شده

A metaphysical school of the North,impregnated to some extent with fog
یک مکتب علوم فوق طبیعت شمال که قدری از مه اشباع شده است،

Soortgelyke frases

impregnability
تسخیر ناپذیر

impregnate
(با کود و غیره) زمین را حاصلخیز کردن · (با: with - احساس یا عقیده و غیره را) القا کردن · (تخم را با جفتگیری) بارور کردن · (کاملا) پر کردن · آبستن کردن · آغشتن · اشباع کردن · اشتباه کردن · بارآور کردن · تلقین کردن · حامله کردن · سرشار کردن · فرآورکردن · مالامال کردن · نیوشاندن · گشنیدن

impregnation
اسقا · اشباع · بارور سازی · بارور شدگی · باروری · حمل · لقاح

impregnably
بطور غیر قابل تسخیر

impregnable
آبستن کردنی یا شدنی · آسیب ناپذیر · بارور شدنی · تسخیر ناپذیر · رسوخ ناپذیر · رویین تن · نفوذناپذیر · گشن پذیر

voorbeelde

their political dogma was suitably impregnated with arrogance;
اعتقاد سیاسیشان به شایستگی پیرایهیی از تفرعن داشت.

employing experience to augment their deformity, growing incessantly worse, and becoming more and more impregnated with an ever augmenting blackness.
تجربه را برای افزودن بر شناعتشان بکار میبرند، پیوسته بدتر میشوند و بیش از پیش خویشتن را به سیاهی متزایدی میآلایند.

All remaining fertile women should be collected and impregnated.
تمام زن های باروری که باقی مونده ن ، باید جمع آوری و باردار بشن.

impregnation
آبستن‌سازي

The Prado seemed to be impregnable.
پرادو، یک دژ تسخیر ناپذیر بود.

We would put an outpost twenty miles to his north, in the impregnable rock ruins of Nabathean Petra, and link them to him by a post at Delagha.
لذا قرار شد که قرارگاهی در بیست میلی شمال، یعنی در خرابههای سنگی تسخیرناپذیر پترای نبطیایجاد کنیم تا بشود توسط قرارگاه دیگری که در دلاقه مستقر میشود با او در ارتباط بود.

She will soon be impregnable.
بزودی غیرقابل تسخیر میشه.

said Ron on Friday morning, in a tone that suggested they were planning the storming of an impregnable fortress.
سرانجام در صبح روز یکشنبه رون با حالتی که گویی قرار بود آرامش محل امن و دنجی را بر هم بزنند به هری گفت:

Your sense of duty is as impregnable as Gibraltar.
حس وظيفه شناسي تو مثل " جبل الطارق " ( کوه ) رسوخ ناپذيره.

His defence was Turkishly impregnable;
دفاع او، چون دفاع ترکها، غیر قابل تسخیر بود؛

There she was impregnable.
در این قضیه دیگـر کـارش عـیب و ایـرادی نداشت.

It's designed to be almost impregnable from outside attack.
طوري طراحي شده که تقريبا با حمله خارجي غير قابل تسخيره

Moan was impregnable for us, so we concentrated on cutting its northern railway and diverting the Turkish effort to relieve its garrison from the Amman side.
خود معان غیر قابل تسخیر بود، لذا سعی کردیم تا خطوط ارتباطی آن را که عمد تا خطوط آهن بودند. از طرف شمال قطع کنیم و ترکها را مجبور کنیم که از نیروهای مستقر در عمان کمک بگیرند.

My father would tell the story of impregnating my mother every winter solstice.
پدر من خاطره حامله کردن مادرم رو... هر انقلاب زمستانی می گفت: l

The journals of the day which said that that nearly impregnable structure, of the barricade of the Rue de la Chanvrerie, as they call it, reached to the level of the first floor, were mistaken.
روزنامههای آن عصر که گفتهاند سنگر کوچه شانوروری، این ساختمان تقریبا تسخیر نشدنی به حمله بقول آنها، چندان بلند بود که به سطح یک طبقه اول عمارت میرسید، اشتباه کردهاند.

Add the typhus, with which the workmen become slowly impregnated.
بر این خطرات، مرض محرقه را که کارگران به تدریج در معرضش قرار میگیرند بیفزایید.

After all, their city was the impregnable Babylon!
آنان بابل را شهری تسخیرناپذیر میپنداشتند!

He left the dining room impregnated with the penetrating fragrance of rose water that she had sprinkled on his head
پیش از خروج از سالن غذاخوری، جدهی بزرگاش اورسولا، مقداری گلاب به سر و صورتاش پاشید

Casterly Rock is an impregnable fortress.
کسترلي راک قلعه اي نفوذناپذيره

but in the midst of all there was a lake of clear water, and out of it the Tower of Orthanc rose still, tall and impregnable, and its black rock was mirrored in the pool.
اما در وسط همهی اینها دریاچهای بـا آب زلال دیده میشد و از میان دریاچه برج اورتانک هنوز بلند و تسخیرناپذیر قد برافراشـته بـود، و سطح صخرهای سیاه آن در آب منعکس میشد.

the bolt once drawn, he thought himself impregnable;
چون قفل بسته بود خود را دستگیر ناشدنی انگاشت؛

" Give me 10 good men and I'll impregnate the bitch. "
ده نفر نيرو بهم بده تا " " به اون آشغال نفوذ کنم

And any direct assault would trigger the lockdown... which makes the coven impregnable.
که محفل رو غیرقابل تسخیر میکنه.

Jurgis got up, wild with rage, but the door was shut and the great castle was dark and impregnable.
یورگیس درحالیکه از شدت خشم سر از پا نمیشناخت، برخاست؛ لکن در بسته و قصر عظیم، تاریک و تسخیرناپذیر بود.

but Feisal improved my plan vastly, by remembering Wadi Ais, the historic valley of springs and palm villages flowing through the impregnable Juheina hills from behind Rudhwa eastward to the Hamdh valley near Hedia.
لیکن فیصل این طرح را تکمیل و یادآوری کرد که وادی ایس، دره تاریخی، مملو از چشمهسارها و دهکدههای پر از نخل، از کوههای تسخیرناپذیر جو حنا و پشت کوه روزوه به طرف مشرق تا حمد در نزدیکی هدیه ادامه مییابد؛