master oor Persies

master

/ˈmæs.tɚ/, /ˈmɑːs.tə/, /mɑstə(r)/ adjektief, werkwoord, naamwoord

Someone who has control over something or someone.

Vertalings in die woordeboek Engels - Persies

استاد

naamwoord

highly skilled

From this great master, you can learn what you're lacking for.
هر چیزی رو که بلد نیستید می تونید از این استاد یاد بگیرید.

سَروَر

courtesy title of a man

That foundation must be solid and stable, and its members must be willing and able to carry out the direction of the Master.
آنان میباید استوار و قوی باشند؛ به این معنی که میل و توانایی لازم را برای به اجرا گذاشتن فرامین سَروَر خود داشته باشند.

اُستاد

tradesman who is qualified to teach apprentices

See how your master teach this country bumpkin a lesson.
و ببينيد اُستاد به اين روستايي احمق چه درسي مي ده!

آقا · اصلی · اصل · ماهر · سرور · سالار · آقاپسَر · مَهتَر · ناخُدا · کارفَرما · ارباب · کارفرما · صاحب · رئیس · معلم · خداوند · استاد شدن · استادی · حاکم · مهتر · خبره · آموزگار · مدیر · استا · مرشد · کاپیتان · پیروز · قهرمان · عمده · اوستا · شوهر · پیر · ناخدا · حکمران · مفتاح · آقاپسر · پروزی · خواجه · استادکار · امیر · لله · بنیادی · (آموزش) فوق لیسانس · (بنده یا حیوان) صاحب · (حقوق) یاور قاضی 3 · (مدرسه) سرپرست · (پیش از نام پسران) خان · (کشتی بازرگانی) ناخدا · آقازاده 0 · استا شدن · استاد بودن (درکاری) 4 · برنده مسابقه · تحت کنترل درآوردن · تسلط پیدا کردن (در چیزی) · خبره شدن · رئیس خانواده · رئیس مدرسه · رهبر ارکستر · صاحب کار · قالب یا نسخه ی اصلی نوار صوتی و صفحه و غیره (که آنرا تکثیر می کنند) 2 · ماهر شدن 6 · مرشد 1 · مهار کردن · مکتب خانه دار · ناظم مدرسه · نمای اصلی · چندین کاره 5 · چیره دست M( -9 بزرگ) آقا (Mister هم می نویسند و مخفف آن : .Mr است) · چیره دست شدن · چیره شدن بر 7 · کارشناس (ارشد) M( -18 بزرگ - با: our یا the) حضرت عیسی · کارشناسی ارشد · کشتی بان

Master

naamwoord, eienaam

Prefix to a boy's name.

Vertalings in die woordeboek Engels - Persies

اصلی

adjektief

Such were Willarski and even the Grand Master of the principal lodge.
پییر ویلارسکی و حتی صدر لژ اصلی را نیز از این طبقه میدانست.

Soortgelyke frases

The Master and Margarita
مرشد و مارگاریتا

old master
استادان قدیم نقاشی · نقاشی هر یک از این هنرمندان · هر یک از نقاشان بزرگ اروپایی قبل از قرن هیجده

Employer; Labour Contractor; Task Master
کارفرما

chief master sergeant
استوار نیروی هوایی · سر استوار نیروی هوایی

master builder
ارشیتکت ماهر · استابنا · سرمعمار · سرمهراز

master-builder
معمار

master document
نوشتار کارفرما

operations master
عملکردهای اصلی

station master
مسئول ایستگاه

voorbeelde

I have no master.
من استادي ندارم

If sir wishes, perhaps I could help Master Toby with...
اگه قربان دلشون بخواد ، ممكنه بتونم به ارباب توبي...

He made the Logos his “master worker,” from then on bringing all things into existence through this beloved Son.
او کلمه یعنی «معمار» خود را ساخت، و از آن به بعد توسط پسر عزیزش به همه چیز هستی داد.

Entire generations of families would not exist if it was not for the Station Master and this piece of land.
نسل هاي کل خانواده وجود نداشتند و زندگي نميکردن

Yes, master?
بله ارباب ؟

Is that all my master needs?
اين همه ي چيزيه که اربابم ازم ميخواد ؟

I have kicked my heels at the door of my master's chamber for many slow hours, while he has debated with Gandalf and the Prince and other great persons.
در آستانهی در خلوت گاه اربابم ساعتهای کُند زیادی بیهوده منتظر ماندهام، در حالی که او مشغول گفت و گـو بـا گند الف و امیـر و دیگـر اشخاص مهم بود.

master bua has looked after me since i was very young
استاد بيو وقتي بچه بودم منو نگه داشته

he's now master sul's security officer
او حالا فرمانده امنيتي سول است

My master's uneasiness experienced a lull, and further circumstances diverted it into another channel for a space.
ناراحتی و بی قراری اربابم نیز بتدریج تبدیل به بردباری و شکیبایی شده بود و وقایعی که از آن پس پدید آمد موجب شد که افکار او متوجه مشکل و ناراحتی غیرمنتظره دیگری بشود.

Today Master Lui celebrates the adoption of his forth son.
امروز ارباب " لي " به فرزندخواندگي گرفتن ِچهارمين پسرش رو جشن ميگيره

say another word till your master comes home, at your peril;
اگر پیش از آمدن اربابت یک بار دیگر از این حرفها بزنی جان خودت را به خطر انداختهای...

yes sir, no sir, right away sir. anything you want, master johnson
بله قربان ، نه قربان ، فورا قربان هرجور شما بخوايد ، ارباب جانسون

I am a much better thing than the master
ژان وال ژان جواب داده بود: من خیلی بهتر از صاحب خانه هستم،

Well, not only does a servant look to his master for food and protection but the servant needs constantly to watch his master to discern his wishes and then to carry them out.
یک خدمتکار نه تنها برای دریافت خوراک و حمایت به اربابش روی میآورد، بلکه بهدقت به او چشم میدوزد تا دریابد که خواست اربابش چیست و سپس مطابق با آن عمل میکند.

A slave is not greater than his master.
غلام بزرگتر از آقای خود نیست.

Master Lucius, it is time.
. آقاي لوشس ، وقتشه

My master, finding how profitable I was likely to be, resolved to carry me to the most considerable cities of the kingdom.
ارباب که دید از من تا چه حد سود میبرد بر آن شد که مرا به بزرگترین شهرهای امپراطوری برد.

It's gonna take some time to master your powers, Jesse.
زمان ميبره تا بتوني کامل قدرت هات رو کنترل کني

i'll get the master's permission and marry ha jin
من از ارباب اجازه ميگيرم و با ها-جين ازدواج ميکنم

It seems but yesterday to me, John, when you were a little creature, a head shorter than Master Copperfield
مثل اینکه همین دیروز بودکه جک یک سر و گردن هم از آقای کاپرفیلد کوچکتر بود

He remembered the scornful advice which the master had given poor Fanny
یادش آمد از آن پند سرزنشآمیز استاد، که به فانی بینواداده بود:

For a long second I stare at the demon master, hovering, waiting.
ثانیهای طولانی به ارباب شیطانی زل میزنم که در هوا شناور است و منتظر.

At the age of 13 she earned the title Master of Sports.
او در سن ۱۴ سالگی، موفق به کسب عنوان استاد بزرگ مردان شطرنج شد.

if my master Don Quixote, in consideration of my many faithful services
حال اگر ارباب من دن کیشوت به پاس خدمات متعدد و پر ارجی که به ایشان کردهام