(از نظر بو و طعم و غیره) ماهی oor Engels

(از نظر بو و طعم و غیره) ماهی

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

fishy

adjective noun

Soortgelyke frases

(در مورد برخی ماهی های آب شیرین که برای تخم گذاری به دریا می روند) دریا جوی
catadromous

(پزشکی) بیماری جیوه (زهرزدگی در اثر آب و ماهی آلوده به جیوه و مواد صنعتی)
minamata disease

(جانور شناسی) ماهی سرو (Scomberomorus regalis - ماهی درشت و خوراکی - بومی آب های حاره ای اقیانوس اطلس)
cero

(جانورشناسی) ماهی بوناسی (جنس Mycteroperca که نوعی grouper دریای کارائیب است)
bonaci

ماهی تورسک (نوعی ماهی gadoid)
torsk

ماهی یونس
dolphin · dolphinfish · mahimahi

ماهی وال آی (walleye)
pickerel

(با پرتاب نیزه یا طناب قلابدار) ماهی گرفتن
gig

وابسته به ماهی یا ماهی گیری
fish

voorbeelde

تام می توان مانند یک ماهی شنا کند.
Tom can swim like a fish.

ولی ناصر گفت: زیادی سخت نگیرید، چون که او ماهی میخورد،
Nasir asserted, 'Oh, it's because he eats fish.

ماهي گيري خوش بگذره.
happy fishing.

ماهی ده یا دوازده صفحه در ده سال از زندگیام.
Ten, twelve pages every month of my life for ten years.

راستی شاه ماهی چند می گیره؟
How much do a king git?

درا کولا و عروس هاش فقط ماهی یک یا دو نفر رو می گشتند
Dracula and his brides only kill one or two people a month.

امروز ماهي داريم
We're having fish today.

ما هم که فقط گوهِ اين ماهي هاي. کوفتيُ زهر مار ميکنيم
All we get is diarrhea from the damn fish!

این ماهی دودی قلب ندا ره،
That fellow has no heart

شايد به جاي ماهي تون ، بهتر بود. اون کيک مخصوصم رو بيارم
Maybe I should have brought my red velvet cake instead.

اقاي ديويس, سه ماهي ميشه نديدمت اين ميتونه ثبت يه ركورد براتون باشه
mr davis, i haven't seen you in three months. it's gotta be a record for you

هي ، ماهي بيا اينجا
hey, fish come over here

شمشير ماهي هاي سه متري دارند به طعمه نزديک مي شوند
Sailfish, three meters long, are closing in on prey.

ما بريم چند تا ماهي تازه بخريم
We gotta go buy new fish.

يه جور تخم ماهي شور سرو مي كردن ولي من خوشم نيومد
They served some kind of salty fish eggs, but I didn't like'em.

تا جایی که آنها مدعی شدند. اصلاً یک ماهی ریزه بوده است.
until to hear the others talk you'd have thought it was no bigger than a minnow.

کریستف مانند ماهی از آب یکباره برجست و دنبالهٔ سرود را به صدای بسیار بلند خواند.
Christophe rose to it like a fish out of the water and shouted the following bars at the top of his voice.

شنیدم ماهی خاردارشون حرف نداره
I've heard their branzino is amazing.

ماهی سالمون را به قطعات کوچک ببر.
Cut the salmon into small pieces.

او برای صید ماهی دلخواهش طعمهای مناسب به قلاب ماهیگیری میزند و قلاب را به آب میاندازد.
He has a particular kind of fish in mind.

منظورت دو ماه يکبار ، يا ماهي دو بار ؟
Every other month or twice a month?

برای مثال عقاب ماهیگیر تقریباً فقط ماهی صید میکند.
The black-faced cormorant eats fish almost exclusively.

اونو فقط از روغن ماهي نمي گيرم
I'm just not taking it in the form of fish oil.

داشتم فکر ميکردم منتظر ماهي هاي خوشمزه باشم
I was looking for to that fish with the carrots to myself.

. مي توني ماهي بخوري.
You can eat fish.