(از نظر رابطه یا خویشی) دور oor Engels

(از نظر رابطه یا خویشی) دور

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

distant

adjektief

Soortgelyke frases

پوست دور ناخن
perionychium

دور گون
cycloid

(کشتی رانی) نواره های کرباس (معمولا قیراندود) که برای حفاظت طناب دور آن می پیچند
parceling

دور [catmssis]
cata-

از دور
afar · distant · long-distance

تپه ی کوچک دور سوراخ مورچه
anthill

(زیست شناسی) از محور بدن دور کردن
abduct

(فعل ساز) دور تا دور [to beset]
be-

خرده سنگ یا ریگ (برای ریختن دور ریل های راه آهن و غیره)
ballast

voorbeelde

تو تا جايي که ميوني ازش دور ميموني
You are going to stay as far away from that woman as possible.

از پاي گيرنده هاتون دور نشيد
Ladies and gentlemen, do not leave your radio!

دور تا که خشم چند لحظه پیش خود را از یاد برده بود، گفت:
said Dorothea, energetically, forgetting her previous small vexations.

باز دور هم جمع شديم.
Together again.

خیلی خوب اما من که الماس و دور نمیاندازم.
All right. But I bet you I ain't going to throw off on di'monds.

در چنین شب خاموشی فوارهای سیمین در دور دست در جلو حبابهای سفید دماغه کشتی دیده شد.
on such a silent night a silvery jet was seen far in advance of the white bubbles at the bow.

( یوحنّا ۸:۱۲-۵۹) او به دور از اورشلیم در یهودیه فعالیت شدید خود را ادامه میدهد.
(John 8:12-59) Staying outside of Jerusalem, Jesus launches an intensive witnessing campaign in Judea.

دور تا شادمان به آقای کازوبن نگریست؛
said Dorothea, looking up at Mr.Casaubon with delight.

دارتینیان از عقب تف کرانه نگاه میکرد که پورتوز دور میشد،
D'Artagnan was standing at the door looking after Porthos with a mournful gaze

جا سپر دور شده بود و تمام احساسهای آرام و آرامش بخش با او رفته بود.
Jasper was far away, and all the peaceful, relaxed feelings were gone with him.

هیچ یک از ما تا موقعی مه در کشتی ننشستهایم نباید لحظه ای از دیگران دور بشود.
We must none of us go alone till we get to sea.

حالا يه لطفي به خودتون بکنين و از اون محوطه دور وايسين.
Now, you all could do yourself a favor, stay up off that court.

مامان, يه دور.
Mom, one ride.

. گرازه همين دور و براس
It'll come back around.

ویل از سکوت دور تا حیرت نکرد.
Will was not surprised at her silence.

دور اتاق را میگردم.
I scout the rim of the room

نوعی تهدیـد عظیم و شوم ایستاده بر روی دیوارهای مور دور.
a vast and ominous threat halted upon the walls of Mordor.

زن قشنگی است این خانم دور تا بروک!
A fine woman, Miss Brooke!

دور از تمام این اتفاقات.
Away from all this. "

من دور انداختمش
i threw it away

اون بهم پول ميده که اجساد رو ازش دور کنم
He pays me to insulate him from corpses.

آه ، اين دور و برا ميديدمش
Ah, I just been seeing him around.

خانوادههای جسمانی را دور انداخته
They have dissolved the carnal family

از زمانهای بسیار دور دانش سطحی و ساختگی با سهلانگاری پیوند داشته است.
When was sciolism ever dissociated from laxity?

از سپاه مور دور فریاد استهزاء بالا گرفت.
from the host of Mordor there went up a jeering yell.