(کالبد شناسی) کیسه oor Engels

(کالبد شناسی) کیسه

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

cistern

naamwoord

Soortgelyke frases

(گیاه شناسی) کیسه قارچ (نوعی قارچ Ascomycotina که شامل کپک و مخمر می شود)
ascomycete

(سر کیسه یا لب ها وغیره را) چروکاندن
tuck

(کیسه های پلاستیکی و غیره) بست زیپی
slide fastener

چای کیسه ای
tea bag

در کیسه شدن یا کردن
encyst

(هر چیز لوله مانند یا کیسه مانند را) پشت و رو کردن
evaginate

(در برخی سخت پوستان و ماهی ها و غیره) سازواره ی کیسه مانند
marsupium

(لیسه ی برخی کرم های پهن که سر آنها در کیسه قرار دارد ولی از کیسه سران کوچکترند) کیسه سرسان
cysticercoid

voorbeelde

میتواند یک کیسه پر از پرهای رنگین بوقلمونهای وحشی به او بدهد
he could promise her a mixed bag of ptarmigan and grouse

دوجین دوجین کیسه گونی پخش کرد.
doled out hessian bags by the dozen.

و يا ايجاد کيسه ي چرکي خواهد کرد ، و زنده خواهي ماند
Or a cyst will form, and you'll live.

نذار پات روي کيسه بمونه.
Don't leave that foot on there.

وايسين حدس بزنم ، اوني که کيسه رو دوششه حمالست
Let me guess... the one with the purse is the catcher.

خب ، نمي تونم با کيسه ي آرد کسي رو بکشم
Okay, well I cannot kill anybody by a sack of flour.

یک کیسه دار یک پستاندار با یک عضو کیسه ماننده مثل کانگارو.
A marsupial is a mammal with a pouch like a kangaroo.

با دست دیگر دهانم را از غذائی که از کیسه دهانش به افشار بیرون آورده بود پر میکند
feeding me with the other, by cramming into my mouth some victuals he had squeezed out of the bag on one side of his chaps

كيسه ي زباله ؟
Trash bags?

خانم فریاد کرد: این کیسه...
This purse, cried the young lady.

چرا یکی از این کیسه ها رو نمیگیری و نمیری با خونوادت بخوری ؟
Why don't you take one of these bags and go share it with your family?

و اون برای شکستن کیسه کافیه ؟
And that's enough to break the bag?

سوال اینه که تو هم باید تو کیسه بزارم ببرم ؟
Will you be going back in a bag?

و 3 کیسه ای از دو کیسه آمده است.
The third step after the second.

وقتی سرب تبدیل به مایع شد، کیمیاگر آن تخم مرغ عجیب زردرنگ را از کیسه ی خود درآورد
When the lead had become liquid, the alchemist took from his pouch the strange yellow egg.

در روستای کوچک کیسه-جین، حدود ۸۰ جسد کشف شدند.
In the small village of Kisse-Jin, roughly 80 corpses were recovered following the rupture.

یه کیسه کیر
A bag of dicks.

دو تا کيسه.
Two bags.

دوتا کيسه ي چايي تو يه فنجون ؟
Two tea bags in one cup?

... من فردا با اون آدم بدها مسابقه دويدن تو کيسه دارم و ميخوام تو
I have a bag race with the bad guys tomorrow.

اين کيسه يه تن وزنشه
This bag weighs a frigging ton.

پسره در ازايه کيسه
Step away from the bags.

چی توی این کیسه هاس ، کارل ؟
What's in those bags, Carl?

پس, کیسه استفراغ چی شد ؟
So, what's happening with Barf Bag?

پام لیز خورد و روی کیسه ی سوپم افتادم
I slipped and fell on my soup sack.