chunky oor Persies

chunky

/ˈtʃʌ̈nki/ adjektief, naamwoord

characterized by the pervasiveness of chunks

Vertalings in die woordeboek Engels - Persies

خپله

I'll take the chunky one!
اون خپله با من!

دارای تکه های بزرگ

ستبر سینه و عضلانی

قلمبه سلمبه

کوتاه و کلفت

voorbeelde

Spicy, medium, or chunky.
البته براي ذائقه هاي علاقمند به منوي ادويه ، معمولي و يا پرملات

It was as slimy and chunky and repulsive as any other human food.
مانند دیگر غذاهای انسانی لزج و سفت و تنفرآور بود.

Someone else has taken a long high dive into a cold bowl of Chunky Sirloin Soup.
حتما یکی دی گه شیرجه زده تو کاسه سوپ.

I need to shed the lbs, I'm getting chunky.
بايد کنترل کنم دارم چاق مي شم

They don't say, "Do you want the extra-chunky reduction, or ...?"
آنها نمی گویند، آیا شما مخلوط غلیظ را با مخلفات درشت اضافی میل دارید، یا آیا میل دارید ...

In six varieties: Cheese, Light, Robusto, Rich & Hearty, Old World Traditional -- Extra-Chunky Garden.
در شش نوع: پنیری، راحت هضم شونده، روبوستا، غنی و دلچسب، سنتی دنیای قدیم، با تکه های کوچک محصولات باغبانی.

! A big, chunky Charlie that's eat in'up the whole fuckin'world!
چارلي چاق و گنده کل اين دنياي لعنتي رو ميخوره!

The big, chunky Charlie's eating up the whole world!
چارلي چاق بزرگ! داره کل دنيا رو ميخوره!

Chunky cuts.
تيکه هاي تپل مپل

Which is why god made chunky monkey.
" براي همين خدا " چانکي مانکي رو خلق کرده ( مارک نوعي بستني )

more chunky than fat
بيشتر از چاق بودن خپلت ميكنه

you don't stop for chunkies!
براي چيزهاي خپل وانستا

His face was in a bowl of what appeared to be Campbell's Chunky Sirloin Soup.
و صورتش در کاسه سوپی که بنظرمیرسیدسوپ گوشت باشد فرورفته بود.

my fingers large and chunky in comparison to hers.
انگشتانم در مقابل انگشتان او چاق و بزرگ است.

I'll take the chunky one!
اون خپله با من!

i wanted a stuffed animal. susan wanted a chunky
من يه حيون پارچه اي ميخواستم سوزان يه خپلش رو ميخواد

i ordered, uh, creamy peanut butter, and they brought me chunky
من ، كره بادام زميني خامه دار سفارش ميدهم ؛. اونا ، برام سفتشو ميارن

With my mom by my side and tears streaming down our faces, I strapped on these chunky legs and I stood up.
با مادرم که کنارم بود و اشکهایی که روی صورتمان سرازیر بود من اون پاهای چاق را پوشیدم و ایستادم

but the sight of it was hidden by the dense jungle vegetation that covered them all, like a chunky green blanket when seen from afar, which proved to be a steaming hell when penetrated.
ولی منظره آن را گیاهان درهم جنگلی و انبوه پنهان میکردند و از دور مانند پتوی سبز کلفتی به نظر میرسید که اگر وارد آن میشدند مانند جهنمی از بخار بود.

chunky cuts
تکه هاي تپل مپل

just a little chunky. ok
فقط يک خرد خپله و چاق خوب

No doorbell just two chunky gargoyle shaped knockers, which I eye apprehensively.
زنگ در وجود ندارد درویش فقط دو چکش قلنبه با طرح سر جانوری عجیب را روی لنگههای در نصب کرده است که من با نگرانی به آنها نگاه میکنم.

That's for bears and sharks, Chunky Chew.
اين درباره ببرا و کوسه هاست

chunky cuts
تيکه هاي تپل مپل

And over the next 10 years, they made 600 million dollars off their line of extra-chunky sauces.
و در طول ده سال بعد، آنها ششصد میلیون دلار درآمد زایی کردند از قبال خط تولید سس اسپاگتیشان که تکه های کوچک گوجه فرنگی داشت.