depression oor Persies

depression

/dɪˈpɹɛʃən/ naamwoord

(geography) an area that is lower in topography than its surroundings

Vertalings in die woordeboek Engels - Persies

تنزل

افسردگی

naamwoord

The fits of depression alternated with outbursts of childish chatter and laughter.
پس از این بحرانهای افسردگی، نوبت شادی و ریشخند کودکانه میرسید.

رکود

Wall Street crash of 1929 led to the depression of the 30's.
سقوط اقتصادي وال استريت در 1929 به رکود دهه ي 30 انجاميد

فرورفتگی · اندوه · غم · کسادی · گودی · گودال · فشار · تورفتگی · دلتنگی · تاسه · تلواسه · دپرسیون · فروروی · فروفشارش · فروفشردگی · فرونشینی · فروکاستی · گودشدگی · رامش · ورطه · حزن · حفره · چاله · (اقتصاد) دوران رکورد اقتصادی · (روانپزشکی) افسردگی · (مساحی و نقشه برداری - زاویه ای که هر چیز واقع در زیر افق با افق تشکیل می دهد) پستی · (ناحیه ای که فشار بارومتری آن نسبتا کم است) بخش فروبار 1 · (نجوم - زاویه ای که ستاره ی واقع در زیر افق با افق تشکیل می دهد) انخفاض 2 · (هواشناسی - کاهش فشار بارومتری یا اتمسفری) فروبار 0 · (پزشکی - کاهش فعالیت اندام) کم کنشی · افسرده روانی · بحران اقتصادی · بی رونقی · دوره رخوت · رکود اقتصادی · زمین باتلاقی · فرورفتگی (زمینشناسی) · پایین روی · کاهش (نیرو یا مقدار یا فعالیت) · کاهش فعالیت · کسادی بازار

Depression

naamwoord

a period during the 1930s when there was a worldwide economic depression and mass unemployment

Soortgelyke frases

depressive personality disorder
اختلال شخصیت افسرده

depression glass
ظروف و اشیای شیشه ای که در سال های رکود اقتصادی امریکا تولید شده و امروزه نوعی انتیک محسوب می شود

economic depression
ركود اقتصادي · کساد اقتصادی

atmospheric depressions
فرونشینیهای جوی

depress
(ارزش و قیمت و مقدار) کاستن · (از نیرو یا کنشوری چیزی کاستن) ضعیف کردن · (به سوی پایین) فشار دادن · (موسیقی) صدا را ریزتر کردن · افسرده کردن · بی رونق کردن · ترسانیدن · تنزل دادن · دلتنگ کردن · دچار رکود کردن · غمگین کردن · فروفشردن · ماتمگین کردن · محزون کردن · پایین آوردن · پایین فشردن · کاسته شدن · کاهش دادن · کساد کردن (بازار چیزی) · کم کردن یا شدن

inbreeding depression
افت درونزادگیری

depressed
(جانورشناسی) عریض (دارای بلندی کمتری از پهنا) · (در اثر فشار) پهن شده · (میزان و درجه و مکان و شدت) پایین رفته · (گیاه شناسی) تخت (در اثر فشار وزن چیزی روی آن) · افسرده · تاریک · تو رفته · تیره · خپله · دل افسرده · دل افسردگی · دل شکسته · دلتنگ · دلسرد · دچار بیکاری (یا کسادی و غیره) · دچار رکود · دژم · غمزده · فرورفته · فروفشرده · فشرده (به سوی پایین) · فقیر · ماتمگین · محزون · مسطح شده · پريشان · پهنیده · کاسته · کم شده · گود افتاده

depressible
افسرد پذیر · اندوه پذیر · فروفشردنی

depressing
افسرده · ناشاد

voorbeelde

It was a marvelous reception, which the King received in South Wales, on his visit to the long-suffering communities of that depressed area.
پذيراييِ حيرت آوري از پادشاه در جنوبِ " والز " در بازديدِ ايشون از مناطق محروم و قشرِ زجر ديده ، شده بود.

(1 Thessalonians 5:14) Perhaps those “depressed souls” find that their courage is giving out and that they cannot surmount the obstacles facing them without a helping hand.
( ۱تَسّالونیکیان ۵:۱۴) گاهی کسی که به افسردگی دچار است شهامت خود را از دست میدهد و نمیتواند به تنهایی با مسائل روبرو شود.

16 Yea, and they were depressed in body as well as in spirit, for they had fought valiantly by day and toiled by night to maintain their cities; and thus they had suffered great afflictions of every kind.
۱۶ آری، و آنها هم جسمی هم روحی افسرده بودند، زیرا آنها در روز با دلاوری می جنگیدند و در شب با زحمت شهرهایشان را نگهداری می کردند؛ و بدین گونه آنها رنج های زیادی از هر نوع را تحمّل کرده بودند.

One woman has helped depressed ones by getting them to do vigorous walking.
خانمی اشخاص افسرده را با وادار کردن آنان به انجام پیادهرویهای طولانی یاری میداد.

The wires were just long enough to cross from this ridge into a depression.
طول سیمها فقط تا حدی بود که بتوان انتهای دیگر آنها را تا چالهای در پشت صخره ادامه داد.

Can we please talk about something other than my depressing love life?
ميشه لطفا در مورد چيزي به جز زندگي عاشقانه داغون من حرف بزنيم ؟

Are you feeling depressed?
احساس افسردگي ميکنيد ؟

January and February of 1864 passed, full of cold rains and wild winds, clouded by pervasive gloom and depression.
ژانویه و فوریه 1864 گذشت، پر از باران و بادهای سرد با ابرهای سیاه ماتم و اندوه.

And we decided to take on depression, and the reason we took on depression is because it's so prevalent, and as you know, there are many treatments for depression, with medication and psychotherapy, even electroconvulsive therapy, but there are millions of people, and there are still 10 or 20 percent of patients with depression that do not respond, and it is these patients that we want to help.
و تصميم گرفتيم روى افسردگى كار كنيم، و دليلى كه افسردگى را مد نظر قرار داديم، بخاطر بسيار شايع بودنش است، و همانطورى كه مىدانيد، درمانهاى زيادى براى افسردگى وجود دارد، با استفاده از دارو و روان درمانى، حتى درمان با تشنج برقى، اما ميليونها انسان وجود دارند، و هنوز ١٠ يا ٢٠ درصد بيماران مبتلا به افسردگى هستند كه به اين درمانها پاسخ نمىدهند، و اينهابيماراني هستند كه مىخواهيم كمكشان كنيم.

My father was diagnosed manic depressive in 1967.
بيماري جنون پدرم در سال 1967 تشخيص داده شد

The crash was followed by the Great Depression, the worst economic crisis of modern times, which plagued the stock market and Wall Street throughout the 1930s.
این سقوط، رکود بزرگ را به دنبال داشت؛ در واقع بدترین بحران اقتصادی دوران مدرن که بازار سهام و وال استریت را در دهه 1930 به شدت گرفتار کرد.

In the life that only I see, who I am, who I really am, is someone who struggles intensely with depression.
در زندگی که من تنها میبینم،آن کسی که من هستم، آن کس واقعی که من هستم، شخصی است که شدیدا با افسردگی کلنجار میرود.

Epaphroditus, a first-century Christian from Philippi, became “depressed because [his friends] heard he had fallen sick.”
اَپَفرُودِتُس، یک مسیحی قرن اول «غمگین شده بود از اینکه دوستانش شنیده بودند که او بیمار شده است.»

She always set to work on it at depressed moments
در مواقع رنج و سختی به آن روی میآورد، به دست گرفت.

It arose in the 1930s as a response to the Great Depression, and ended in the 1940s due to the end of World War II and a lack of development within the movement.
این جنبش در پاسخ به رکود بزرگ آغاز شد و در دهه ۱۹۴۰، با پایان یافتن جنگ جهانی دوم و فقدان توسعه در جنبش، پایان گرفت.

As you might imagine, she suffered severe postpartum depression.
همونطور که حدس مي زنين... اون دچار عوارض بعد از زايمان شد

The day passed in a motley blur of recollections, in a depressing state of exhaustion, which tightly clutched at the mother's body and soul.
بقیهٔ روز در مهی رنگارنگ از خاطرات و در خستگی مفرطی که جسم و روح را فشار میداد گذشت.

Despite being surrounded by people at parties and concerts, I would often feel alone and depressed.
هر چند که همیشه در مهمانیها و کنسرتها با دیگران بودم، اما گاهی احساس تنهایی و افسردگی میکردم.

I am just a little depressed.
فقط يه کم افسرده بودم ، همين.

Because it's depressing as hell.
چون واقعاً ناراحت کننده ست

A stricken conscience can even trigger depression or a deep sense of failure.
عذاب وجدان میتواند حتی در شخص حالت افسردگی یا احساس شکست و ناکامی عمیقی به وجود آورد.

Then at least well have one place where we can congregate without being depressed.
در این صورت یکجا داریم که بدون دل تنگی در آن جمع شویم.

However, sometimes it is impossible to defeat depression completely, even when everything has been tried, including medical therapies.
با این وجود، حتی اگر همهٔ کوششها و معالجات پزشکی انجام گرفته باشند، گاهی از میان برداشتن افسردگی بطور کامل امکان پذیر نمیباشد.

Sources told the rights groups that officials have denied Karami access to adequate psychological care for her severe and debilitating depression.
بنا به گزارشهایی که گروههای حقوق بشری از منابع خود دریافت کرده اند، مقامات از دسترسی محبوبه کرمی به مراقبتهای روانشناختی برای افسردگی شدید و فلج کننده خودداری میکنند.

They think I'm depressed.
اونا فکر مي کنن من افسرده شدم