انداختنی oor Engels

انداختنی

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

exuviable

adjektief

Soortgelyke frases

دست انداختنی
fair game · quizzable

به کار انداختنی
functional · operable · workable

راه انداختنی
operable

هر چیز زاید دور انداختنی
refuse

دور انداختنی
disposable · jettisonable · offal · rag · throwaway

بتاخیر انداختنی
postponable

voorbeelde

دور انداختني
jettisonable

آشغالِ دور انداختنی تو رو نمی خوام
I don't want your garbage.

توهماتت را انگار شن درهای دور انداختنی است دور انداختم.
I ripped the fabric of your delusion apart as if it had been a dirty old rag.

و با شانه انداختنی پرستیدنی، و با، نمیدانم، چه اخم دل پذیر ماریوس را نگریست.
And with an adorable shrug of the shoulders, and an indescribably exquisite pout, she glanced at Marius.

تو واقعا اينقدر حرفه اي هستي يا من انقدر دور انداختني هستم ؟
You just that good or was I just that expendable?