اندازه oor Engels

اندازه

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

size

naamwoord

من می توانم اندازه وال مارت را پیش بینی كنم.
I could have predicted the size of Walmart.

measure

werkwoord, naamwoord

In a cube, a set of values that are usually numeric and are based on a column in the fact table of the cube. Measures are the central values that are aggregated and analyzed.

اندازه گیری تأثیر خوبی که هر فرد می تواند با پایدار ماندن داشته باشد سخت است.
It is hard to measure the impact for good each individual can have by standing up inside.

measurement

naamwoord

اندازه گیری تأثیر خوبی که هر فرد می تواند با پایدار ماندن داشته باشد سخت است.
It is hard to measure the impact for good each individual can have by standing up inside.

gauge · dimension · scale · quantity · volume · meter · indicator · metre · extent · magnitude · limit · quantum · bulk · fit · amount · worth · beat · order · mensuration · measurer · admeasurement · pot · gage · weed · attribute · mass · property · footage · blk · locoweed · scantling · sens · sess · skunk · bourne · cadence · dope · grass · smoke · Mary Jane · dimensions · fitted · green goddess · m · measuring · sizing

Soortgelyke frases

هم اندازه
commensurate · equivalent · isometric · symmetric · symmetrical · true

اندازه کشتزار
field size · parcel size · plot size

(راه آهن) ریل راه آهن دور از هم (یعنی پهن تر از اندازه ی معمولی که 5/341 سانتی متر است)
broad gauge

(نام تجارتی دستگاهی که پلیس با آن میزان الکل خون رانندگان را اندازه می گیرد - برای شناسایی رانندگان مست) دم سنج
breathalyzer

مخفف : سیم به اندازه ی متعارفی یا معمولی
SWG

تا اندازه ی معلوم [darkling]
ling

(طبق اندازه) مرتب کردن
size

(عکاسی و غیره - ابزار اندازه گیری میزان تاری) تاری سنج
densitometer

(در برخی سنجه ها و در اندازه گیری قوس ها و غیره) یک شصتم
minute

voorbeelde

مثل تو احساس مي کنم ، بايد به اندازه تو هم غذا مي خورم.
To feel like you do, I'll have to eat as much as you.

در اين مورد قاتل اندازه آلت تناسلي اون حشره رو ديده و از حسادت ديوونه شده
The killer saw the size of the bug's dick and became insanely jealous.

حال وقتی که میاندیشید دیشب چه اندازه او را آزرده بود، از خود منزجر میشد.
How hateful and horrible he seemed to himself, thinking of the distress he had caused her yesterday.

اوه پسر ، اندازه يه عمره.
Boy, that's a lifetime.

این روش جوابی به اندازه ۴/۳ برابر جواب بهینه را میدهد.
This would yield the answer of 1/3.

چطور ممکنه هیچکدوم از اینا به اندازه کافی بزرگ نباشن ؟
How can none of these be big enough?

به اندازه یک دقیقه، اوضاع عادی بود، من و بابا سر به سر همدیگر میگذاشتیم و من همه نگرانیهای اخیرم را فراموش کرده بودم.
For a minute there it was like normal, me and Dad messing about, and I forgot all my recent worries.

نه به اون اندازه که دوست دارم
Not as often as I'd like.

آری از اندازه خارج است. دربارهٔ خود ما شک نیست که هر کدام تقصیری داریم.
Yes, indeed, and it is all our own fault.

تو به اندازه کافي قوي نيستي که جلوي منو بگيري
You're not strong enough to stop me.

حس میکرد که واقعا سرچشمه حقیقی بدبختی بشر را پیدا نمودهاند و خود را بت صدیق عقاید آنان عادت میداد اما در کنه روحش به اور نداشت که به تواند زندگانی را مطابق فکر خود تغییر دهند یا برای جلب کلیه کارگرانبطرف خود به اندازه کافی نیرو داشته باشند.
She felt they had in reality discovered the true source of the people's misfortune, and it became a habit with her to agree with their thoughts But at the bottom of her heart she did not believe that they could remake the whole of life according to their idea, or that they would have strength enough to gather all the working people about their fire.

آره ، شايد به اندازه ي کافي تو تيتر روزنامه ها بوديم
Yeah, maybe we've had enough headlines.

با جلو رفتن به اندازه ۱ واحد عمودی، مختصات y از زوج به فرد یا برعکس تبدیل میشود.
Traveling 1 meter vertically changes the y coordinate from even to odd or vice versa.

مردم امروز به اندازه کافی حرف زدن
People did enough talking today.

در حالی که در آلمانی ممکن است فقط به اندازه یک " آها" باشد.
Maybe in Germany, in German language, it may be just "Aha!"

به او تنها یک قنطار داده شده بود و انتظار نمیرفت که به اندازهٔ غلامی که به او پنج قنطار واگذار شده بود عملکرد داشته باشد.
Having received but one talent, he would not have been expected to produce as much as the slave with five talents.

فقط ميخواستم سر يه شغل بمونم و يکيو پيدا کنم که به اندازه کافي ديوونه باشه که با من ازدواج کنه ، مثل مامانتون.
I just wanted to hold down a job and find somebody crazy enough to marry me, like your mother.

گمان نمیکنم هیچ کس به اندازه من مشتاق کمک به دوستی بوده باشد،
No man ever can have been more desirous in his heart to serve a friend, than I am to serve mine, if I knew how.

همین که جشن پنگوئن رو برگزار می کنیم به اندازه کافی بده
It's bad enough we're throwing Penguin's party.

قلمش به اندازه کافي بي ارزشه اون مي تونه اگه بخواد !
He's penned naught good since She Would If She Could.

از این جهت است که پند و تشویق آخر پولس به قرنتیان به همان اندازه که دو هزار سال پیش مصداق داشت امروز هم صدق میکند: «بنابرین ای برادران حبیب من، پایدار و بیتشویش شده، پیوسته در عمل خداوند بیفزائید، چون میدانید که زحمت شما در خداوند باطل نیست.»—۱قرنتیان ۱۵:۵۸.
Hence, Paul’s final exhortation to the Corinthians is as appropriate today as it was two thousand years ago: “Consequently, my beloved brothers, become steadfast, unmovable, always having plenty to do in the work of the Lord, knowing that your labor is not in vain in connection with the Lord.”—1 Corinthians 15:58.

از آنجا که اختلاف اندازه سیاره و سیارک بسیار زیاد بود، و همچنین به این دلیل که نظر میرسید سیل اکتشافات جدید با اکتشاف نپتون در سال ۱۸۴۶ پایان یافتهاست، نیازی به یک تعریف رسمی احساس نمیشد.
Because there was a dramatic size gap between the asteroids and the planets, and the spate of new discoveries seemed to have ended after the discovery of Neptune in 1846, there was no apparent need to have a formal definition.

اون فکر مي کرد که اين موضوع به اندازه ايي مهم است که به خاطرش تو زندگيش ريسک کنه
He was prepared to risk his life.

آره ، خوب بود ، ولي نه به اندازه کافي.
Yeah, that was good, but not good enough.

این به مفهوم فلسفی مربوط میشود به این معنی که افراد ممکن است به اندازه آزادی به اندازهای که از لحاظ جسمی قادر به ورزش هستند، محسوب شوند.
This relates to the philosophical concept to the extent that people may be considered to have as much freedom as they are physically able to exercise.