دختر oor Arabies

دختر

[doxˈthæɾ] naamwoord

Vertalings in die woordeboek Persies - Arabies

بنت

naamwoord vroulike

انسان مؤنث جوان

سلام

يه دختر هشتساله، يه دختر ده ساله داشتيم.
كانت هناك بنت ذات ثمان سنوات وأخرى ذات عشر سنوات.

إبنة

naamwoord vroulike

جماعت مسیحیان مسحشده را میتوان ‹ دختر صهیونِ› روزگار ما دانست زیرا مادرش «اورشلیم بالا» میباشد.
فمن الممكن وصف جماعة المسيحيين الممسوحين بـ «ابنة صهيون» عصرية لأن «اورشليم العليا» هي امّهم.

فتاة

naamwoord vroulike

آن دختر زیبا کیست؟
من تلك الفتاة الجميلة؟

أُنْثَى · إناث · إِنَاث · ابنة · اِبْنَة · بِنت · بِنْت · صبية · طفلة · فَتَاة

Soortgelyke frases

دختر باز
متأنق

دختر برادر يا خواهر
بنت أخ

دختر پرستار
مُربِيّة

فرزند دختر
ابنة

دختر میلیون دلاری
فتاة المليون دولار

دختر خانم
آنسة · آنِسَة

voorbeelde

فرانک ، يه دختر ديگه آوردي خونه ؟
فرانك ، لا تحضر فتيات آخريات للمنزل.

سلام ، پیر دختر
مرحبًا أيتها العجوز

السر حالا به ما بگو این دختر برای چی اینجاست ؟
إيلسر الان أخبر فتاتك لماذا فعلت فعلتك

من اصلاً از اين دختر خوشم نمي آد!
لا تعجبني هذه الفتاة على الإطلاق

دو تا خوک برا یه دختر!
خنزيرين مقابل إبنة واحدة ؟

تو چطور دختر شهري هستي كه نمي توني بيرون دستشويت رو بکني ؟
انت كفتيات المدينة لا تستطيعين التبول في الطبيعة ؟

با توجه به حرفاي مادره ، حين اين اتفاق دختر پنج ساله اش تبديل به نوزاد شده
وفقاً لأقوال الوالدة ، فخلال وقوع الأمر عادت ابنتُها ذات الأعوام السبعة إلى رضيعة

پنج تا دختر دزديده شده...
تم اختطاف خمس فتيات

سامانتا دختر خونده اته ؟
سامانثا ) هي ابنتك الروحية ؟

میدونی ، من واقعاً دوست دختر دارم
كما تعلمون ، لدي صديقة.

شما دختر دارین ؟
هل لديكِ إبنة ؟

گفته بودم که اون شب اون دختر مُرد.
أخبرت بانها لم تفعلها خلال الليل

يک دختر محلي
احدى الفتيات المحليات

تو جون يه دختر بچه رو نجات نميدي که بعدش ولش کني جلوي سگا تا تکه پارش کنن
أنت لا تُنقذُ حياة بنت صغيرةِ ، وتَستديرُ وتَرْميها إلى الكلابِ

ميدوني اين دختر ها ديوونم ميكنن
أوَتعلم ، فتياتي هؤلاءِ يدفعنني إلى الجنون

دوست دختر سابق تاي ديگه الاناس که پيداش بشه
ستخرج صديقة ( تاي ) السابقة في أيّة لحظة الآن

دكستر ، تو ديگه نمي توني با اون مثل يه دختر بچه رفتار كني
( ديكستر ) ، لا يمكنكَ معاملتها كفتاة صغيرة بعد الآن

جماعت مسیحیان مسحشده را میتوان ‹ دختر صهیونِ› روزگار ما دانست زیرا مادرش «اورشلیم بالا» میباشد.
فمن الممكن وصف جماعة المسيحيين الممسوحين بـ «ابنة صهيون» عصرية لأن «اورشليم العليا» هي امّهم.

تقريباً زنم رو سکته دادي و به يه دختر بچه شوک رواني دادي!
كدت أن تجعل زوجتي تصاب بذبحة قلبية وفتاة صغيرة صُدمت!

آخرين باري که ديدمش داشت از دختر شما محافظت مي کرد.
آخر مرة رأيته كان يحمي ابنتك.

یک دختر و پدر که توسط یک دیوار اسرارآمیز از یک دوچرخه جدا شده بودند.
أب وابنته يفصلهما عن الدراجة جدار غريب..

یک زن, یک پسر یک دختر کوچک
زوجة وابن وفتاة صغيرة

تو دوست دختر هم داري ، نسبيت ؟
هل لديك صديقة نيسبت ؟

تو هم یه زمانی دختر بچه بودی
لقد كنتِ فتاة صغيرة ذات مرة.

حقا که دختر پدرتون هستين
أنت ابنة أبيك بالفعل