(قدیمی) گنجه oor Engels

(قدیمی) گنجه

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

ambry

naamwoord

Soortgelyke frases

گنجه
Ganja · ambry · armoire · buffet · closet · cuddy · cupboard · larder · pantry · sideboard

گنجه ی بطری های مشروب و لیوان های مشروبخوری
cellaret

میز تحریر گنجه دار
secretary

گنجه ی ملافه ها (و حوله و رومیزی و غیره)
linen closet

گنجه (spense هم می نویسند)
spence

گنجه ی بزرگ
locker

گنجه ی کشودار
bureau · commode

گنجه (که کاسه و بشقاب و ملافه و غیره را در آن قرار می دهند)
buffet

گنجه ی ظرف
dresser

voorbeelde

این یه نقشه گنجـه
It's a treasure map.

لولوخوخرهی درون گنجه
THE BOGGART IN THE WARDROBE

ما هم در میدان عمومی و هم در گنجۀ خصوصی به خدا وفادار خواهیم بود.
We will be as devoted to God in the public square as we are in our private closet.

فاجین بسته را برداشت، توی گنجه گذاشت،
Fagin laid his hand upon the bundle

اسکار لت از بستر برخاست و به سوی گنجه رفت و لباس تازهاش را بیرون آورد.
she leaped from the bed and lifted her new clothes from the closet hooks.

معلوم بود رفیق پیلای در گنجه پرده دارش هواپیماهای شکسته بالسا را نگه نداشته است.
Whatever Comrade Pillai stored in his curtained cupboard, it wasn't broken balsa airplanes.

شايد او به 5 تا گنجه احتياج نداشته
Perhaps she didn't need five closets.

مواظب باشید که بشکه ساز تیرهای یدکی را هدر ندهد راستی، جوالدوزها در گنجه سبزند،
mind that cooper don't waste the spare staves. Oh! the sail needles are in the green locker!

پروفسور لو پین که چوبدستیش را به سوی دستگیرهی گنجه نشانه گرفته بود گفت:
said Professor Lupin, who was pointing his own wand at the

قطعا چنيني چيزي در شخصيتش مي گُنجه
Peut-être she has the skeletons in the armoire.

موژیک دیگر که گنجه کتابخانه شاهزاده آندره را حمل میکرد گفت:
said another peasant, bringing out Prince Andrew's library cupboards.

به قول جورجو نام نیک یه گنجه پادرونا.
A good name, Giorgio says, is a treasure, Padrona.

خانم ضمن ادای این کلمات با دست گنجه خود را نشان داد
Uttering these words, the good lady pointed, distractedly, to the cupboard

باید گفت که هرگز کلید از روی این گنجه برداشته نمیشد.
But it is necessary to add, that the key was never removed.

يه يادداشتي گذاشته روي گنجه
a scrawl, on a notepaper on the bureau

خاله جون پولی دوید سر گنجه
she ran to a closet

سپس در یک گنجه که پول سیاه و فلفل و پیاز و موسیر در آن میگذاشت جستجو کرد،
Then she rummaged in a drawer which contained sous, pepper, andshallots.

آره اندازه ي يك گنجه بود.
Yeah, it was the size of a closet.

این را داشته باش، و فوری برو سر گنجه چیز بهتری بیاور.
run along with ye to the lockers, and get something better.

زیر تمامش ون گنجه؟
Is it under all of them?

در یک گنجه مقفل، یک شیئی اسرارآمیز داشت که به آن بسیار علاقمند بود.
In a cupboard, under lock and key, she kept a mysterious object of whichshe thought a great deal.

هیرتن، یک بار هم در اتاق تو به گنجه کتابهایی که مخفی کرده بودی سرکشی کردم.
once, Hareton, I came upon a secret stock in your room

اتاق نشيمن بودم ، داشتم گنجه ها رو مرتب ميکردم.
I was up in the attics, sorting out some cupboards.

يا شايدم گنجه ؟
Or a treasure maybe.

این کلید را یافت، در گنجه دیواری را گشود؛
He found the key, opened the cupboard