(مواد مفید زباله و چیزهای اسقاط را ) جدا کردن oor Engels

(مواد مفید زباله و چیزهای اسقاط را ) جدا کردن

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

recover

verb noun

Soortgelyke frases

(بریدن و جدا کردن یا بخش کردن) قطع کردن
cut

(کان) با شستشو فلز را از خاک معدنی جدا کردن
wash

بند از بند جدا کردن
dismember · limb

جدا و مرتب کردن
ravel

آب شویی کردن یا شدن (برای جدا کردن مواد معدنی و غیره)
leach

(خرده یا دانه هایی که در اثر سرند کردن از بقیه جدا می شوند) خاکه سنگ
fines

voorbeelde

تنها راه برای جدا کردن اون از دستگاه تنفس ، عمل نای بُریه ،
The only way of weaning him off the ventilator will be to give him a tracheotomy.

جدا کردن دو ذاتي که در ما وجود داره.
Separate the two natures in us.

ببين تام جدا کردن وسايل کنترل کننده جزو کارايي نيست که من بلدش باشم
Look, Tom, harness removal is not my area of expertise.

کنار هم گذاشتن لکههای نور کار آسانی بود، پس جدا کردن آنها از یکدیگر هم باید آسان باشد.
It was easy to put the patches of light together, so it must be easy to take them apart.

چگونه یَهُوَه به مرور درک ما را از مَثَل جدا کردن گوسفندان از بزها روشنتر ساخته است؟
How has Jehovah clarified our understanding of the illustration of the sheep and the goats?

برآورد قابلیت به ارث بردن به دلیل مشکل بودن جدا کردن اثرات ژنتیکی و زیستمحیطی متفاوت است.
These estimates vary because of the difficulty in separating genetic and environmental influences.

بعد مسئولین ما رو جدا کردن
Then the authorities separated us.

پس اينم ميدوني که جدا کردن اونا فايده اي نداره
then you must know separation won't work for them!

خشک کردن فوق بحرانی، روشی برای جدا کردن حلال بدون اثرات تنش سطحی میباشد.
Supercritical drying is a method of removing solvent without surface tension effects.

شکستن حَبال یا پیوند، به نشانهٔ جدا کردن پیوند برادری دینی بین یهودا و اسرائیل بود.
The cutting up of “Union” meant breaking up the theocratic bond of brotherhood between Judah and Israel.

جدا کردن بال ها اونقدر موثر نبود
Severing the wings was a half measure.

تا اون موقع هم برای جدا کردن پوست از گوشت تمرین میکنم
In the meantime, I'm practicing separating skin from flesh.

جدا کردن پسرهات ، بد درديه.
Taking your boys, that shit's rough.

زک تو نباید دنبال این باشی که بفهمی از چی برا جدا کردن زانوها استفاده شده ؟
Zack, shouldn't you be figuring out what was used to excise the kneecaps?

، به عنوان مجازات اونا فن آوريم رو ازم جدا کردن
As punishment, they removed my device.

شستشو با آب و صابون، جدا کردن بافتهای مرده و بستن زخم جنبههای مهم مراقبت از زخم میباشند.
Cleaning with soap and water, removal of dead tissue, and application of dressings are important aspects of wound care.

(متّیٰ ۶:۹) مقدّس ساختن چیزی یعنی جدا کردن یا کنار گذاشتن آن برای منظوری روحانی و مذهبی.
(Matthew 6:9) To sanctify something means to set it apart as sacred and to revere it, to uphold it as holy.

دربان ها ما رو جدا کردن قبل از اينکه جدي بشه
The bouncers broke it up before it got serious.

افسوني که پدرم براي جدا کردن سايه اش استفاده کرده چي ؟
What about the spell my father used to rip off his shadow?

حتي مرگ از جدا کردن ما وحشت داره.
Death itself will tremble if it tries to part us.

جدا کردن سر يه نفر ، خيلي آسون نيست
It's no easy task to sever a man's head.

اونا تکه هايي از مغزش رو جدا کردن ؟
They removed a piece of his brain?

بنابرین، بخش عظیمی از کارتو بهعنوان مدیرتوسعه جدا کردن «ابرطوفان» از «میلیونر زاغه نشین» است.
But it is a script called "Bubbles," that is going to be directed by Taika Waititi, the director of "Thor: Ragnarok."

آقاي فرودو هيچ کجا بدون من نميره معلومه که جدا کردن شما غير ممکن خواهدبود
frodos not going anywhere without me. it is hardly possible to separate you

جدا کردن فعالیت خویش از بستری که آن فعالیت در آن ریشه داشت غیر ممکن بود.
It was impossible to disentangle one's activity from its debasing contacts.